433 ـ خدايا تو داناترى - عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در هر بيت اين قصيده دقت كنيد ، سراسر دروغ و چاپلوسى و تملّق است و كلمه‏اى از اين مدح ، زيبنده آن شاه ممدوح نيست ، مطالب قصيده سراسر بوى شرك و كفر و نفاق دارد و گاهى مسائلى در آن است كه تنها در خور حضرت حقّ است و بس .

رسول اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود :

اِذا رأَيتُم الْمَدّاحِينَ فَاحْثوا فى وُجوهِهِمُ التُّرابَ .

چون ستايشگران را ديديد ، خاك بر صورتشان بپاشيد[445] .

433 ـ خدايا تو داناترى

عده‏اى در برابر اميرالمؤمنين عليه‏السلام حضرت را مدح كردند ، امام عليه‏السلام به پيشگاه حق عرضه داشتند :

خدايا ! تو از من بر من داناترى و من از آنان بر خود آگاه‏ترم ، خدايا ! مرا به آنچه بر من گمان دارند بهتر قرار ده و از آنچه از من نمى‏دانند بر من ببخش[446] .

434 ـ با هم به ستيز برنخيزيد

عدم پذيرش حق نوعى از تكبّر است و مراء و جدال مستلزم چنين حالتى است .

از ابى دردا و واثله و انس روايت شده :

روزى پيامبر اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بر ما وارد شد ، در حالى كه ما راجع به يكى از مسائل دينى سرگرم بحث و مجادله و ستيزه‏جويى بوديم .

رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله چنان خشمگين شد كه شدّت خشم او براى ما بى‏سابقه بود ، سپس فرمود :

ملّت‏هايى پيش از شما به علّت جدال و ستيزه‏جويى گرفتار انحطاط و نابودى شدند ، از اين عمل دست برداريد ؛ زيرا يك فرد با ايمان با كسى به جدال و ستيزه‏جويى برنمى‏خيزد ، ستيزه‏جويى نكنيد ، چون ستيزه‏جو سخت زيانكار است ، جدال را كنار بگذاريد ؛ زيرا من در روز قيامت از ستيزه‏گر شفاعت و وساطت نمى‏كنم .

با هم به ستيز برنخيزيد ، چون من براى كسى كه از جدال گرچه حق با اوست دست بردارد سه خانه در بوستان‏هاى بهشت ضمانت مى‏كنم ، از مراء و جدال دست برداريد ؛ زيرا نخستين كارى كه خداى من پس از منع از بت‏پرستى مرا از آن نهى فرموده ستيزه‏جويى با مردم است[447] .

435 ـ چه كسى با من پيمان مى‏بندد

يكى از انبيا به كسانى كه با او مصاحبت داشتند فرمود :

چه كسى با من پيمان مى‏بندد كه خشمگين نشود ، تا بدين وسيله از لحاظ مقام و مرتبت نبوت با من هم طراز گردد و پس از من جانشينم باشد ؟

يكى از جوانان مجلس گفت : من چنين تعهدى را قبول مى‏كنم ، سپس آن پيامبر سخن و پيشنهاد خود را تكرار كرد ، باز هم آن جوان گفت : من اين مسؤوليّت انسانى را به عهده مى‏گيرم و او عملاً نسبت به تعهدش وفادار ماند ، وقتى آن پيامبر از دنيا رفت ، جوان مذكور به مقام و مرتبت او نايل شد و آن جوان همان ذوالكفل نبى است كه متكفل و متعهد شد غضب نكند و به تعهدش نيز وفادار ماند[448] .

/ 380