عدهاى در برابر اميرالمؤمنين عليهالسلام حضرت را مدح كردند ، امام عليهالسلام به پيشگاه حق عرضه داشتند :خدايا ! تو از من بر من داناترى و من از آنان بر خود آگاهترم ، خدايا ! مرا به آنچه بر من گمان دارند بهتر قرار ده و از آنچه از من نمىدانند بر من ببخش[446] .
434 ـ با هم به ستيز برنخيزيد
عدم پذيرش حق نوعى از تكبّر است و مراء و جدال مستلزم چنين حالتى است .از ابى دردا و واثله و انس روايت شده :روزى پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله بر ما وارد شد ، در حالى كه ما راجع به يكى از مسائل دينى سرگرم بحث و مجادله و ستيزهجويى بوديم .رسول خدا صلىاللهعليهوآله چنان خشمگين شد كه شدّت خشم او براى ما بىسابقه بود ، سپس فرمود :ملّتهايى پيش از شما به علّت جدال و ستيزهجويى گرفتار انحطاط و نابودى شدند ، از اين عمل دست برداريد ؛ زيرا يك فرد با ايمان با كسى به جدال و ستيزهجويى برنمىخيزد ، ستيزهجويى نكنيد ، چون ستيزهجو سخت زيانكار است ، جدال را كنار بگذاريد ؛ زيرا من در روز قيامت از ستيزهگر شفاعت و وساطت نمىكنم .با هم به ستيز برنخيزيد ، چون من براى كسى كه از جدال گرچه حق با اوست دست بردارد سه خانه در بوستانهاى بهشت ضمانت مىكنم ، از مراء و جدال دست برداريد ؛ زيرا نخستين كارى كه خداى من پس از منع از بتپرستى مرا از آن نهى فرموده ستيزهجويى با مردم است[447] .
435 ـ چه كسى با من پيمان مىبندد
يكى از انبيا به كسانى كه با او مصاحبت داشتند فرمود :چه كسى با من پيمان مىبندد كه خشمگين نشود ، تا بدين وسيله از لحاظ مقام و مرتبت نبوت با من هم طراز گردد و پس از من جانشينم باشد ؟يكى از جوانان مجلس گفت : من چنين تعهدى را قبول مىكنم ، سپس آن پيامبر سخن و پيشنهاد خود را تكرار كرد ، باز هم آن جوان گفت : من اين مسؤوليّت انسانى را به عهده مىگيرم و او عملاً نسبت به تعهدش وفادار ماند ، وقتى آن پيامبر از دنيا رفت ، جوان مذكور به مقام و مرتبت او نايل شد و آن جوان همان ذوالكفل نبى است كه متكفل و متعهد شد غضب نكند و به تعهدش نيز وفادار ماند[448] .