201 ـ علامت نياز - عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



201 ـ علامت نياز

خواجه‏اى براى خريدن غلام به بازار رفت ، يكى از غلامان ، بسيار از خود تعريف كرد و گفت : من محاسن زيادى دارم و يكى از آن‏ها اين است كه نيازهاى خواجه را بدون آن‏كه بگويد درك مى‏كنم .

خواجه او را خريد و به خانه برد . پس از چند روزى خواجه تشنه شد ، اما هرچه منتظر نشست غلام آبى نياورد . بر غلام بانگ زد كه تشنه‏ام آبى بياور ، اما او پاسخ نداد و حركتى نكرد ، تا آن كه خواجه از تشنگى برخاست و كوزه‏اى آب را به چنگ آورد و نوشيد ، آن گاه غلام گفت : اى خواجه ! اكنون بر من معلوم شد كه تشنه‏اى زيرا علامت نياز به چيزى حركت در رفع آن است[211] .

202 ـ براى علم او نقطه منتها نيست

سليمان بن سفيان مى‏گويد : ابو على قصاب گفت : در محضر حضرت صادق عليه‏السلام بودم ، پس گفتم : حمد خداى را به منتهاى علمش . حضرت فرمود : اين‏گونه مگو ؛ زيرا براى علم او نقطه منتها نيست[212] .

203 ـ شقاوت ابدى

صاحب كتاب با عظمت «مكاتيب الائمه» ، مرحوم فيض كاشانى ، داستانى را نقل مى‏كند كه هر انسانى نسبت به آن مات و مبهوت مى‏شود :

زمانى كه عثمان كشته شد و از دار دنيا به عالم بقا منتقل گشت ، مردم با اميرالمؤمنين على عليه‏السلام بيعت كردند .

مردى بود به نام حبيب بن منتجب كه از طرف عثمان فرماندار قسمتى از نواحى يمن بود ، امام عليه‏السلام او را بر مقامش ابقا كرد و نامه‏اى به اين مضمون به او نوشت :

به نام خداوند بخشاينده مهربان

از بنده خدا اميرمؤمنان على بن ابى‏طالب به حبيب بن منتجب :

درود بر تو ، من خدايى را كه جز او خدايى نيست سپاس مى‏گويم و بر عبد و فرستاده‏اش محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله صلوات مى‏فرستم .

اى حبيب بن منتجب ! تو را بر كارى كه دارى ابقا مى‏كنم ، بر عمل و برنامه‏ات پابرجا باش و سفارشم به تو اين است كه با رعيت به عدالت رفتار كن و اهل مرز و بومت را زير پوشش احسان بگير و بدان كه اگر كسى سرپرست ده مسلمان شود و عدالت را در ميان آنان رعايت نكند ، در قيامت در حالى كه دو دستش به گردنش بسته ، محشور مى‏شود و تنها راه نجات در اين مهلكه عدالت است ، چون نامه‏ام به تو رسيد بر كسانى كه از اهل يمن مى‏پذيرند بخوان و از آنان براى من بيعت بگير ، اگر همانند بيعت رضوان با تو عمل شد ، بر فرمانداريت پابرجا باش ، ده نفر از عقلا و فصحا و افراد مورد اطمينان و آنان كه در فهم و شجاعت بهترين كمك مردمند و عارف به حق و عالم به دين و آگاه به نفع و ضرر و خوش رأى‏ترين آنان است به سوى من گسيل كن ، بر تو و بر ايشان سلام .

نامه را بست و مهر كرد و به دست عربى داد تا به والى يمن برساند . او نامه را رساند ، حبيب نامه را گرفت و آن را بوسيد و بر چشم و سرش گذاشت ، آن گاه بر فراز منبر قرار گرفت ، پس از حمد و ثناى حضرت حق و درود بر پيامبر و آلش گفت :

/ 380