144 ـ اين را مىتوان باور كرد ؟
در كتابى كه درباره اسرار حيات حيوانات برّى و بحرى و جوّى نگاشته شده بود خواندم :يكى از كشاورزان مىگفت : يك روز صبح زود در منزلم كه در نزديكى مزارع قريه بود نشسته بودم ، صداى گربهاى توجه مرا جلب كرد ، در خانه را باز كردم و ديدم گربه پشت در خانه من در حال فرياد كردن است ، به تصور اين كه گرسنه است براى او غذا آوردم ، ولى نخورد ؛ گوشت و شير آوردم ، لب نزد ؛ دنبال او حركت كردم ، آرام شد ؛ او را تعقيب كردم و به كلبهاى گلى در وسط مزرعه كه پر از كاه بود رسيدم . گربه وارد كلبه شد و من هم دنبال او رفتم ؛ ناگهان چشمم به چند بچه گربه افتاد كه هنوز چشم باز نكرده بودند ، اطراف مادر را گرفتند و در آغوش او رفتند ، چيزى از اين مسئله دستگيرم نشد . به خانه برگشتم تا فردا صبح شد ، به ياد داستان ديروز افتادم ، به خود گفتم : به كلبه سرى بزنم و احوال مادر و بچههاى او را بگيرم ، شايد احتياجى به غذا داشته باشند ، مقدارى غذا با خود بردم ؛ وقتى به كلبه رسيدم ، ديدم بچهها به سينه مادر چسبيدهاند و سينه خشك مادر را مىمكند در حالى كه مادر آنها مرده ، بلافاصله سرپرستى بچهها را به عهده گرفتم و عهد كردم آنان را بزرگ كنم . گربه مادر يك روز قبل از مرگ ، چگونه از كجا از تمام شدن عمرش خبردار شد ؟ و چگونه براى ادامه حيات فرزندانش به اين فكر افتاد كه به دنبال سرپرستى گشته و بچههاى خود را به او بسپارد و سپس راه خانه كشاورز را از كجا پيدا كرد و چگونه او را به كلبه آورد ؟ اين عمليات حيرتانگيز واقعا جوشش وجودى خود حيوان است ؟ اين را مىتوان باور كرد ؟ اين برنامههاى اعجابآور ـ به فرموده قرآن مجيد ـ جز هدايت حضرت حق چيز ديگرى هست ؟![155]145 ـ از محبت
از محبت تلخها شيرين شود از محبت دُردها صافى شود از محبت خارها گل مىشود از محبت دار تختى مىشود از محبت سجن گلشن مىشود از محبت نار نورى مىشود از محبت سنگ روغن مىشود از محبت حزن شادى مىشود از محبت نيش نوشى مىشود از محبت سقم صحت مىشود از محبت مرده زنده مىشود وز محبت شاه بنده مىشود[156] از محبت مسها زرين شود وز محبت دَردها شافى شود وز محبت سركهها مُل مىشود وز محبت بار بختى مىشود بى محبت روضه گلخن مىشود وز محبت ديو حورى مىشود بى محبت موم آهن مىشود وز محبت غول هادى مىشود وز محبت شير موشى مىشود وز محبت قهر رحمت مىشود وز محبت شاه بنده مىشود[156] وز محبت شاه بنده مىشود[156]