529 ـ اهل گورستان - عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



گفت : امروز هيچ ملامت و سرزنشى بر شما نيست ، خدا شما را مى‏آمرزد و او مهربان‏ترين مهربانان است .

يوسف عزيز بر اثر پاكى جان و نور قلب ، چون خود را در والاترين مقام در روى زمين ديد به پيشگاه مقدس حضرت حق عرضه داشت :

رَبِّ قَدْ آتَيْتَنى مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِى مِن تَأْوِيلِ الْأَحَاديثِ فَاطِرَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنتَ وَلِىِّ فِى الدُّنْيَا وَالاْخِرَةِ تَوَفَّنِى مُسْلِماً وَأَلْحِقْنِى بِالصَّالِحِينَ .

پروردگارا ! تو بخشى از فرمانروايى را به من عطا كردى و برخى از تعبير خواب‏ها را به من آموختى . اى پديد آورنده آسمان‏ها و زمين ! تو در دنيا و آخرت سرپرست و يار منى در حالى كه تسليم [ فرمان‏هاى تو ]باشم جانم را بگير ، و به شايستگان مُلحقم كن[541] .

529 ـ اهل گورستان

اميرالمؤمنين عليه‏السلام براى عبرت گرفتن از گذشتگان مى‏فرمايد :

اهل گورستان همسايگانى هستند كه با هم انس نمى‏گيرند و دوستانى كه به ديدار يكديگر نمى‏روند ، نسبت‏هاى آشنايى بينشان كهنه و سبب‏هاى برادرى از آن‏ها بريده شده است ، با اين كه همه در يك جا جمعند تنها و بى‏كسند و در عين اين كه دوستان هم بودند از هم دورند ، براى شب صبح و براى صبح شب نمى‏شناسند ، هر يك از شب و روز كه در آن كوچ كرده‏اند برايشان هميشگى است .

سختى‏هاى آن جهان را سخت‏تر از آنچه مى‏ترسيدند مشاهده كردند و آثار آن جهان را بزرگ‏تر از آنچه تصور مى‏نمودند ديدند ، اگر بعد از مرگ به زبان مى‏آمدند ، نمى‏توانستند آنچه را به چشم ديده و دريافته‏اند بيان كنند ، اگر چه نشانه‏هاى آنان ناپديد شده و خبرهايشان قطع گرديده ، ولى چشم‏هاى عبرت‏پذير ، آنان را مى‏نگرد و گوش‏هاى خرد از آن‏ها مى‏شنود كه از راه غير گويايى يعنى به زبان عبرت مى‏گويند :

آن چهره‏هاى شكفته و شاداب بسيار گرفته و زشت شد و آن بدن‏هاى نرم و نازك بى‏جان افتاده ، جامه‏هاى كهنه و پاره و كفن پوسيده در برداريم و تنگى گور ما را سخت به مشقت انداخته ، وحشت و ترس را به ارث برديم و منزل‏هاى خاموش به روى ما خراب شد .

اندام نيكوى ما نابود و صورت‏هاى خوش آب و رنگ ما زشت و اقامت ما در قبور ترسناك طولانى شد ، از اندوه ، رهايى و از تنگى ، فراخى نيافتيم !

زمين چه بسيار بدن ارجمند و صاحب رنگ شگفت‏آورى را خورده است كه در دنيا متنعّم به نعمت و پرورده خوشگذرانى و بزرگوارى بوده ، هنگام اندوه به شادى مى‏گراييده و به جهت بخل ورزيدن به نيكويى و حرص به كارهاى بيهوده و بازيچه ، چون مصيبت و اندوهى به او وارد مى‏گشت متوجّه لذت و خوشى شده خود را از اندوه منصرف مى‏نمود ، پس در حالى كه او به دنيا و دنيا به او مى‏خنديد ، در سايه خوشى زندگانى كه همراه با بسيارى غفلت بود ، ناگهان روزگار او را با خار خود لگدكوب كرد و قوايش را درهم شكست و از نزديك ابزار مرگ و علل موت به سويش نگاه مى‏كرد ، پس او به اندوهى آميخته شد كه با آن آشنا نبود و با رنج پنهانى همراز گشت كه پيش از اين آن را نيافته بود و بر اثر بيمارى‏ها ضعف و سستى بسيار در او به وجود آمد ، در اين حال هم به بهبودى خود انس و اطمينان كامل داشت و هراسان رو آورد به آنچه اطبّا او را به آن عادت داده بودند از قبيل علاج گرمى به سردى و برطرف شدن سردى به گرمى ، پس داروى سرد ، بيمارى گرمى را خاموش نساخت و بلكه به آن افزود و داروى گرم بيمارى سردى را بهبودى نداده ، جز آن كه آن را به هيجان آورده سخت كرد ، با داروى مناسب كه با طبايع و اخلاط درآميخت مزاج معتدل نگشت مگر آن كه طبايع هر دردى را كمك كرده مى‏افزود ، تا اين كه طبيب او سست شد و از كار افتاد و پرستارش او را فراموش كرد و زن و فرزند و غمخوارش از بيان درد او خسته شدند و در پاسخ پرسش كنندگان حال او گنگ گشتند و نزد او از خبر اندوه‏آورى كه پنهان مى‏نمودند با يكديگر گفتگو كردند ، يكى مى‏گفت: حال او همين است كه هست و ديگرى به خوب شدن او اميدوارشان مى‏كرد و ديگرى بر مرگ او دلداريشان مى‏داد ، در حالى كه پيروى از گذشتگانِ پيش از آن بيمار را به يادشان مى‏آورد كه آنان رفتند ما هم بايد برويم .

/ 380