بگو : « اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ الاّ اللّهُ واَنّى رَسُولُ اللّه » . جوان به چهره پدرش كه يهودى متعصّبى بود نگريست و چيزى نگفت ، حضرت بار دوم او را صدا زد و شهادتين را به او تلقين كرد باز به پدرش نظر كرد و چيزى نگفت ، بار سوّم او را صدا زد باز از ترس پدر لب فرو بست ، حضرت فرمود : اگر ميل دارى بگو ورنه ساكت باش ، جوان كه زمينه حقيقت خواهى در وى تجلّى داشت شهادتين را گفت و به عبارت ديگر از تمام گذشته خويش به حضرت محبوب بازگشت و سپس به كام مرگ افتاد ، حضرت به پدرش فرمود : به اين جوان دست مزن و كارى به او نداشته باش آن گاه به اصحابش فرمود : او را غسل داده و كفن كنيد و سپس نزد من آوريد تا بر وى نماز بگزارم ، آن گاه از منزل يهودى درآمد در حالى كه مىفرمود :خداى را سپاس گزارم كه به وسيله من بندهاى از بندگانش را از آتش نجات داد[584] .
570 ـ قطعهاى بسيار آموزنده
عارفى بيدار دل و عاشقى سوخته پياده به سوى بيت اللّه در حركت بود ، شتر سوارى عرب كه دل به دنيا و مال و منال آن داشت به او گفت : كجا ؟ جواب داد بيت اللّه ، گفت :پياده و بىتوشه ؟ گفت نه ، هرگاه مصيبتى به من رسيد بر مركب صبر مىنشينم و چون نعمتى بر من آيد بر مركب شكر قرار مىگيرم و هرگاه قضاى الهى رسد ، بر مركب رضا برآيم و چون هوا و هوسى در نفس پديد آيد ، مىدانم كه باقى مانده كمتر از گذشته است و دنبال هوا و هوس رفتن صرف ندارد و معامله خسارتبارى است . شتر سوار گفت : اى بيناى راه و سالك آگاه ! تو سوارى و من پياده ![585]
571 ـ پس تو برترى
شيخ مفيد از كلينى روايت مىكند :جماعتى از اصحاب رسول خدا صلىاللهعليهوآله در جلسهاى كه با هم نشسته بودند به حسب و نسب افتخار مىكردند ، سلمان در آن جلسه شركت داشت ، عمر به او گفت : نسب تو چيست و اصل و ريشهات كدام است ؟گفت : من سلمان پسر بنده خدايم ، گمراه بودم وجود مقدّس حق به بركت رسول الهى صلىاللهعليهوآله مرا هدايت كرد ، فقير بودم به وسيله محمّد صلىاللهعليهوآله غنى شدم ، برده بودم ، به وسيله آن جناب آزاد شدم ، اى عمر ! اين است حسب و نسب من .سلمان پس از آن جلسه گفتگوى بين خود و عمر را براى رسول اسلام صلىاللهعليهوآله نقل كرد ، رسول خدا صلىاللهعليهوآله رو به مردم كرد و فرمود : اى جمعيّت قريش !حسب مرد دين اوست ، اخلاق حسنه مردانگى اوست ، عقل ريشه اوست ، خداوند فرموده : ما شما را از مرد و زن آفريده و براى آشنايى با يكديگر قبيله قبيله قرارتان دادهايم ، گرامىترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست ، سپس رو به سلمان كرد فرمود : هيچ يك از اينان بر تو جز به تقوا برترى ندارند ، اگر از آنان پرهيزكارترى پس تو برترى[586] .