570 ـ قطعه‏اى بسيار آموزنده - عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



بگو : « اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ الاّ اللّهُ واَنّى رَسُولُ اللّه » . جوان به چهره پدرش كه يهودى متعصّبى بود نگريست و چيزى نگفت ، حضرت بار دوم او را صدا زد و شهادتين را به او تلقين كرد باز به پدرش نظر كرد و چيزى نگفت ، بار سوّم او را صدا زد باز از ترس پدر لب فرو بست ، حضرت فرمود : اگر ميل دارى بگو ورنه ساكت باش ، جوان كه زمينه حقيقت خواهى در وى تجلّى داشت شهادتين را گفت و به عبارت ديگر از تمام گذشته خويش به حضرت محبوب بازگشت و سپس به كام مرگ افتاد ، حضرت به پدرش فرمود : به اين جوان دست مزن و كارى به او نداشته باش آن گاه به اصحابش فرمود : او را غسل داده و كفن كنيد و سپس نزد من آوريد تا بر وى نماز بگزارم ، آن گاه از منزل يهودى درآمد در حالى كه مى‏فرمود :

خداى را سپاس گزارم كه به وسيله من بنده‏اى از بندگانش را از آتش نجات داد[584] .

570 ـ قطعه‏اى بسيار آموزنده

عارفى بيدار دل و عاشقى سوخته پياده به سوى بيت اللّه در حركت بود ، شتر سوارى عرب كه دل به دنيا و مال و منال آن داشت به او گفت : كجا ؟ جواب داد بيت اللّه ، گفت :

پياده و بى‏توشه ؟ گفت نه ، هرگاه مصيبتى به من رسيد بر مركب صبر مى‏نشينم و چون نعمتى بر من آيد بر مركب شكر قرار مى‏گيرم و هرگاه قضاى الهى رسد ، بر مركب رضا برآيم و چون هوا و هوسى در نفس پديد آيد ، مى‏دانم كه باقى مانده كمتر از گذشته است و دنبال هوا و هوس رفتن صرف ندارد و معامله خسارت‏بارى است . شتر سوار گفت : اى بيناى راه و سالك آگاه ! تو سوارى و من پياده ![585]

571 ـ پس تو برترى

شيخ مفيد از كلينى روايت مى‏كند :

جماعتى از اصحاب رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در جلسه‏اى كه با هم نشسته بودند به حسب و نسب افتخار مى‏كردند ، سلمان در آن جلسه شركت داشت ، عمر به او گفت : نسب تو چيست و اصل و ريشه‏ات كدام است ؟

گفت : من سلمان پسر بنده خدايم ، گمراه بودم وجود مقدّس حق به بركت رسول الهى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مرا هدايت كرد ، فقير بودم به وسيله محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله غنى شدم ، برده بودم ، به وسيله آن جناب آزاد شدم ، اى عمر ! اين است حسب و نسب من .

سلمان پس از آن جلسه گفتگوى بين خود و عمر را براى رسول اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نقل كرد ، رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله رو به مردم كرد و فرمود : اى جمعيّت قريش !

حسب مرد دين اوست ، اخلاق حسنه مردانگى اوست ، عقل ريشه اوست ، خداوند فرموده : ما شما را از مرد و زن آفريده و براى آشنايى با يكديگر قبيله قبيله قرارتان داده‏ايم ، گرامى‏ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست ، سپس رو به سلمان كرد فرمود : هيچ يك از اينان بر تو جز به تقوا برترى ندارند ، اگر از آنان پرهيزكارترى پس تو برترى[586] .

/ 380