52 ـ شما بندگان مقرّبيد - عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

52 ـ شما بندگان مقرّبيد

عيسى بن مريم به سه نفر گذشت ، لاغر اندام و رنگ پديده ، فرمود :

اين چه وضعى است ؟ گفتند : از ترس آتش جهنم ، گفت : بر خدا حق است كه خائف را امان دهد .

سپس بر سه نفر ديگر گذشت كه لاغرى و رنگ‏پريدگى آنان بيش از سه نفر اوّل بود ، پرسيد :

شما را چه شده است ؟ گفتند : اشتياق به بهشت ما را به اين وضع كشانده است ، گفت :

بر خدا حق است كه آنچه را شما به آن اميد داريد به شما عنايت كند .

سپس به سه نفر ديگر گذشت كه لاغرى و رنگ‏پريدگى آنان بيش از سه نفر دوم بود ، پرسيد :

شما را چه شده كه به اين‏گونه تغيير بدن و رنگ مبتلا شده‏ايد ؟ گفتند : عشق خدا ، گفت : شما بندگان مقرّبيد ، شما بندگان مقرّبيد[57] .

53 ـ به عاشقانم بگو

در اخبار داود آمده است : خدا به او فرمود : به آنان كه روى به عشق من دارند بگو : با برداشته شدن حجاب بين من و شما و اين كه مى‏توانيد مرا با چشم دل ببينيد جدايى خلق از شما به شما ضررى نمى‏رساند و با سايه انداختن دينم بر سر شما ، روى‏گردانى دنيا برايتان ضرر ندارد و در صورت طلب خشنودى من خشم خلق در حق شما كارى نمى‏تواند بكند[58] .

54 ـ ايستادگى اصحاب اخدود تا پاى جان

خداى متعال در قرآن مجيد ، از « اصحاب اخدود » ياد كرده است . از نظر قرآن كريم اينان جرمى جز ايمان به خدا نداشتند .

داستان آنان بنا به نقل تفاسير چنين است :

مردى وارد شهر « صنعا » پايتخت يمن شد و به سوى كاخ حكومتى « ذونواس » حركت كرد ، دربان كاخ از ورودش جلوگيرى نمود و گفت : در اين گرماى سوزان به چه علت به درب اين خانه آمده‏اى ؟ گفت : خطر بزرگى پيش آمده است بايد ذونواس را از اين خطر آگاه كنم .

دربان گفت : پادشاه الآن از پذيرفتن تو معذور است ، فعلاً قتلى را پشت‏سر گذاشته و از اضطراب شهر « صنعا » كاسته و مسئله يهوديّت را به مانند زمان تبّع رسانده و اكنون آماده است ، تا در جنگى كه در شرق و غرب روى مى‏دهد شركت كند ، او قصد دارد يهوديّت را دين عمومى نموده و حكم تورات را در زمين حاكم كند .

در هر صورت پادشاه نزديك غروب آماده ملاقات است ، مسافر گفت : خبر من با برنامه شاه فاصله زيادى ندارد و مربوط به همين دين است . دربان گفت :

لحظه‏اى صبر كن تا شاه وارد باغ شود . پس از آن كه ذونواس بيرون آمد دربان به او گفت : مردى از « نجران » واقع در كشور حجاز براى ملاقات با شما آمده است و مى‏خواهد خبر از دين جديدى بدهد كه خطر بزرگى براى يهوديّت است .

ذونواس گفت : دين جديد ! كدام دين ؟ او را پيش من آوريد ، مرد آمد و پس از احترام گفت : اى پادشاه ! من براى درخواست كمك نزد تو نيامده‏ام ؛ بلكه براى حادثه بزرگى كه در « نجران » پيش آمده است به حضورت رسيده‏ام .

/ 380