225 ـ نماز مردان خدا - عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


225 ـ نماز مردان خدا

فيلسوف بزرگ ، مرحوم حاج شيخ محمد حسين غروى ، درسى از حكمت الهى و عرفان اشراقى در منزل داشت ، بيش از شش نفر را در اين درس نپسنديده بود ، دو نفر از آنان يكى حضرت آيت اللّه العظمى سيد محمد هادى ميلانى بود كه اين فقير از محضر اخلاق و عرفانش استفاده‏ها برده و از او داراى اجازه روايى هستم و ديگر مرحوم ايروانى بود كه من خدمت فرزند عالم و دانشمندش رسيده‏ام ؛ فرزند مرحوم ايروانى از پدرش و از پنج شاگرد ديگر غروى نقل كرد كه :

شبى براى حضور در درس به خانه استاد رفتيم ، ظاهراً از وقت مقرر زودتر رسيديم ، استاد در جنب اطاق درس مشغول نماز بود ؛ ناگهان متوجه شديم ، آنچه در حول و حوش ماست ، با استاد بزرگوار ما در نماز هم‏آهنگ شده و آهنگ نماز از تمام اشياى اطاق و در و ديوار ، به دنبال نماز استاد به گوش ما مى‏رسد[235] .

226 ـ حالات معنوى آخوند كاشى

يكى از تربيت شدگان علمى و عملى مرحوم آخوند كاشى ، فقيه بزرگ مرحوم حاج آقا رحيم ارباب بود .

اين فقير دو بار براى زيارت اين مرد بزرگ به اصفهان رفت و هر بار از خرمن فيض آن جناب بهره‏ها گرفت .

اين مرد بزرگ از حالات معنوى و روحى استاد عاليقدرش مرحوم آخوند كاشى مسائلى بس مهم نقل مى‏كرد .

يكى از طلبه‏هاى مدرسه صدر ( محل سكونت آخوند كاشى ) كه داراى حالات معنوى و عرفانى بود مى‏گويد : شبى براى عبادت و مناجات با قاضى الحاجات از خواب برخواستم ، وقتى وضو گرفتم و آماده برنامه شدم ، ناگهان ديدم تمام در و ديوار مدرسه و سنگ‏ريزه‏ها و برگ درختان در پاسخ ناله انسانى دل سوخته كه به نواى « سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَالرُّوحِ » مترنم است ، در ترنمند .

خداوندا ! اصل ناله و صدا از كيست و اين چه صدايى است كه تمام موجودات مدرسه با او هم‏آهنگند ؟

مشغول تحقيق شدم نزديك حجره آخوند رسيدم ، ديدم محاسن سپيد را روى خاك گذاشته ، در حالى‏كه چون سيلاب از دو ديده اشك مى‏بارد ، اين ذكر شريف را مى‏گويد :« سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَالرُّوحِ » و در و ديوار مدرسه و درختان و نباتات به دنبال او اين ذكر را مى‏گويند ؛ از هيبت ذاكر و ذكر و مذكور ، نعره‏اى زدم و غش كردم ، چون به هوش آمدم به حجره خود برگشتم ؛ وسط روز خدمت استاد رسيدم ، با حالتى پر از اعجاب و بهت و حيرت به حضرت استاد عرضه داشتم كه داستان ديشب چه بود كه مرا سخت به تعجب انداخت ؟ آخوند كاشى در كمال سادگى به من گفت : تعجب از توست كه به چه علت گوش تو باز شد ، تا چنين برنامه‏اى را شنيدى ! هان تو چه كرده بودى كه در برابر اين برنامه توفيق شنيدن يافتى ؟ ![236]

227 ـ صابونى را بازگردانيد

در آثار اسلامى آمده كه : مردى مؤدب به آداب ، در بازار بغداد بر سقط فروشى وارد شد و از او طلب كافور كرد .

سقط فروش پاسخ داد : كافور ندارم . آن مرد الهى گفت : دارى ولى فراموش كرده‏اى ، در فلان بسته و در كنار فلان قفسه است .

/ 380