فيلسوف بزرگ ، مرحوم حاج شيخ محمد حسين غروى ، درسى از حكمت الهى و عرفان اشراقى در منزل داشت ، بيش از شش نفر را در اين درس نپسنديده بود ، دو نفر از آنان يكى حضرت آيت اللّه العظمى سيد محمد هادى ميلانى بود كه اين فقير از محضر اخلاق و عرفانش استفادهها برده و از او داراى اجازه روايى هستم و ديگر مرحوم ايروانى بود كه من خدمت فرزند عالم و دانشمندش رسيدهام ؛ فرزند مرحوم ايروانى از پدرش و از پنج شاگرد ديگر غروى نقل كرد كه :شبى براى حضور در درس به خانه استاد رفتيم ، ظاهراً از وقت مقرر زودتر رسيديم ، استاد در جنب اطاق درس مشغول نماز بود ؛ ناگهان متوجه شديم ، آنچه در حول و حوش ماست ، با استاد بزرگوار ما در نماز همآهنگ شده و آهنگ نماز از تمام اشياى اطاق و در و ديوار ، به دنبال نماز استاد به گوش ما مىرسد[235] .
226 ـ حالات معنوى آخوند كاشى
يكى از تربيت شدگان علمى و عملى مرحوم آخوند كاشى ، فقيه بزرگ مرحوم حاج آقا رحيم ارباب بود .اين فقير دو بار براى زيارت اين مرد بزرگ به اصفهان رفت و هر بار از خرمن فيض آن جناب بهرهها گرفت .اين مرد بزرگ از حالات معنوى و روحى استاد عاليقدرش مرحوم آخوند كاشى مسائلى بس مهم نقل مىكرد .يكى از طلبههاى مدرسه صدر ( محل سكونت آخوند كاشى ) كه داراى حالات معنوى و عرفانى بود مىگويد : شبى براى عبادت و مناجات با قاضى الحاجات از خواب برخواستم ، وقتى وضو گرفتم و آماده برنامه شدم ، ناگهان ديدم تمام در و ديوار مدرسه و سنگريزهها و برگ درختان در پاسخ ناله انسانى دل سوخته كه به نواى « سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَالرُّوحِ » مترنم است ، در ترنمند .خداوندا ! اصل ناله و صدا از كيست و اين چه صدايى است كه تمام موجودات مدرسه با او همآهنگند ؟مشغول تحقيق شدم نزديك حجره آخوند رسيدم ، ديدم محاسن سپيد را روى خاك گذاشته ، در حالىكه چون سيلاب از دو ديده اشك مىبارد ، اين ذكر شريف را مىگويد :« سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَالرُّوحِ » و در و ديوار مدرسه و درختان و نباتات به دنبال او اين ذكر را مىگويند ؛ از هيبت ذاكر و ذكر و مذكور ، نعرهاى زدم و غش كردم ، چون به هوش آمدم به حجره خود برگشتم ؛ وسط روز خدمت استاد رسيدم ، با حالتى پر از اعجاب و بهت و حيرت به حضرت استاد عرضه داشتم كه داستان ديشب چه بود كه مرا سخت به تعجب انداخت ؟ آخوند كاشى در كمال سادگى به من گفت : تعجب از توست كه به چه علت گوش تو باز شد ، تا چنين برنامهاى را شنيدى ! هان تو چه كرده بودى كه در برابر اين برنامه توفيق شنيدن يافتى ؟ ![236]
227 ـ صابونى را بازگردانيد
در آثار اسلامى آمده كه : مردى مؤدب به آداب ، در بازار بغداد بر سقط فروشى وارد شد و از او طلب كافور كرد .سقط فروش پاسخ داد : كافور ندارم . آن مرد الهى گفت : دارى ولى فراموش كردهاى ، در فلان بسته و در كنار فلان قفسه است .