286 ـ مرا از قيد هفده ريال نجات دهيد - عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



آرى ، طبق فرهنگ با كمال اسلام حق الناس ارتباطى به ايام تكليف ندارد ، بلكه از هر زمان انسان دست به مال مردم ببرد ، حق مردم بر عهده‏اش تعلق مى‏گيرد ، اگر در ايام كودكى ولىّ آدمى مال مردم را به مردم برگرداند انسان از حق مردم پاك مى‏شود و اگر خود آدمى در همان ايام يا ولىّ انسان اقدام به برگرداندن حق نكرد ، وقتى انسان به تكليف رسيد واجب است دينى كه بر عهده‏اش آمده ادا كند ، اسلام هيچ‏گونه رضايت به بودن مال مردم نزد انسان ندارد ، چه نيكوست مسلمان از ابتدا تا آخر عمر خود را گرفتار حق‏الناس نكند[295] .

286 ـ مرا از قيد هفده ريال نجات دهيد

دوستى داشتم داراى كمالات ايمانى و فوق العاده عاشق حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام ، نزديك عيد غدير از دنيا رفت ، خودم متكفل كفن و دفن و غسل او بودم .

با وصيت جالبى كه داشت تصور مى‏كردم در عالم برزخ از هر جهت آزاد است ، ولى چند روز پس از مرگش ، به خواب يكى از عاشقان حق كه وصىّ او نيز بود آمد و به او گفت : گوشه يكى از دفاتر مغازه‏ام هفده ريال مربوط به حساب فلان شخص است كه از قلم افتاده ، آن را بپردازيد ، دفاتر را بررسى كردند همان‏طور بود كه گفته بود ؛ هفده ريال را به صاحبش برگرداندند و او را از رنج آن راحت كردند[296] .

287 ـ جلد بحار سالم است

شبى در مجلس فرزند بزرگوار محدث قمى صاحب «سفينة البحار» و«مفاتيح الجنان» بودم ، مى‏فرمودند :

روزى كه پدرم از دنيا رفت و او را در كنار مرقد مطهر حضرت شاه اوليا اميرالمؤمنين عليه‏السلام دفن كرديم ، شب آن روز برادرم پدر را در خواب ديد كه فرمود : يك جلد از كتاب « بحار الأنوار » علامه مجلسى رحمه‏الله متعلق به فلان عالم پيش من امانت بود ، آن را به صاحبش نداده‏ام ، هر چه سريع‏تر آن را به مالكش بدهيد ، صبح آن شب در حالى كه كتاب را براى تحويل به صاحبش مى‏برديم ، كنار درب خانه از دست ما روى زمين افتاد ، آن را برداشته و گرد و غبار از روى جلدش زدوده سپس به صاحبش برگردانديم ، شب آن روز پدر بزرگوار در عالم خواب به ما فرمودند : امروز « بحار الأنوار » از دست شما افتاد و بر جلد آن خراش وارد شد ، روزى كه من آن را به امانت گرفتم جلد آن سالم بود ، مسئله خراش روى جلد را حتماً از صاحب آن حلاليت بطلبيد ! ![297]

288 ـ چربى مقدارى گوشت مرا گرفتار كرده

در اكثر سخنرانى‏هاى مذهبى خود ، پيرمرد سالخورده‏اى را مى‏ديدم كه چهره شكسته او نشان دهنده مسائل بسيار مهمى بود !

يك روز در كنار او نشستم و از او خواهش كردم قسمتى از حقايقى كه در مدت حيات خويش آموخته برايم بازگو كند .

پاسخ داد نزديك به صد سال عمر دارم ، شصت سال قبل وجه مختصرى فراهم كردم و به زيارت عتبات مشرف شدم .

/ 380