370 ـ عارف عاشق ، حكيم بزرگ حاج ملا هادى سبزوارى - عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



370 ـ عارف عاشق ، حكيم بزرگ حاج ملا هادى سبزوارى

حاجى سبزوارى از حكما و فقها و عرفاى اسلامى بود ، در حق آن بزرگ مرد الهى مى‏توان گفت :

او از اولياى الهى و انسانى خود ساخته و مردى در ميان بزرگان اسلامى كم‏نظير است .

من قسمتى از احوالات آن عارف عاشق را مستقيماً از نبيره او آقاى اسرارى كه از علماى مهم سبزوارند به وقتى كه در سبزوار براى تبليغ رفته بودم و همانجا قسمت عمده‏اى از جلد اول عرفان را نوشتم در دو جلسه شنيدم كه آن را براى عزيزان نقل مى‏كنم و قسمت‏هاى ديگر را از كتاب « ريحانة الادب » ، « تاريخ حكما و عرفاى متأخر صدرالمتألهين » و مقدمه مجموع رسايل حكيم بازگو مى‏كنم .

آقاى اسرارى مى‏گويد :

چون واجب الحج شد ، فرزند چهار ساله خود ملا محمد را نزد اقوام گذاشت و با همسر خود عازم حج شد .

در بازگشت از سفر حج ، همسر مهربانش از دنيا مى‏رود ، حاجى به تنهايى از راه آب به بندرعباس مى‏آيد و از آنجا وارد شهر كرمان مى‏شود .

از آنجا كه لباس و عمامه‏اش همانند دهاتى‏هاى سبزوار بود ، كسى آن چراغ فروزان را باور نمى‏كرد كه از رجال شايسته علمى و از اولياى خداست .

با وضعى كه داشت وارد مدرسه معصوميه كرمان شد و از خادم آنجا درخواست حجره‏اى كرد كه چند شبى را در آنجا بماند ، سپس به سبزوار حركت كند .

خادم عرضه داشت : واقف اين مدرسه ، حجره‏ها را وقف بر طالبان علم نموده و ماندن كاسب يا فرد معمولى در اين مدرسه جايز نيست ، مگر اين كه شما با من عهد كنى چند روزى كه در اينجا هستى در امور نظافت مدرسه و طلاب به من كمك دهى ! !

حاجى جواب مثبت مى‏دهد و براى تأديب نفس به كمك خادم جهت امور طلاب و نظافت مدرسه اقدام مى‏كند .

حاجى در آن مدرسه قصد مى‏كند تا ريشه‏كن شدن هواى نفس به كار خادمى ادامه دهد ، از اين جهت عزم بر ماندن مى‏نمايد .

مدّتى كه مى‏گذرد خادم از او مى‏پرسد : عيال دارى ؟ مى‏گويد : نه ، مى‏پرسد اگر وسيله ازدواج برايت فراهم باشد ازدواج مى‏كنى ؟ حاجى پاسخ مثبت مى‏دهد ، خادم مدرسه مى‏گويد : دخترى دارم اگر ميل داشته باشى با او ازدواج كن ، حاجى بدون چون و چرا با دختر خادم ازدواج مى‏كند ، خدمت حاجى در آن مدرسه نزديك به سه سال طول مى‏كشد !

در آن زمان عالم و پيشواى روحانى كرمان آقا سيد جواد امام جمعه شيرازى بود .

اين امام جمعه از دانشمندان و علماى جامع علوم عقلى و نقلى عصر خود به شمار مى‏رفت كه علاوه بر مقامات علمى و واجديت مراتب معقول و منقول پيشوايى وارسته و روشن ضمير و دانشمندى متقى و صاحب ورع بود .

يك روز حاج سيد جواد مشغول گفتن منظومه حكمت حاجى براى شاگردان بود ، در حالى كه حاجى در كار نظافت و جاروكشى مدرسه بود . سيد در حال درس به نكته‏اى مهم از مسائل عالى حكمت رسيد ، آن چنان كه بايد مسئله بيان نشد ، پس از اتمام درس در حالى كه سيد به طرف منزل مى‏رفت حاجى در طريق منزل با بيانى وافى نكته را شرح داد ، سيد ابتدا اعتنايى نكرد ، ولى وقتى به منزل رفت و در آن نكته غور كرد ، بيان حاجى را بهترين بيان ديد . خادم منزل را دنبال كمك خادم مدرسه فرستاد ، ولى حاجى از ترس شناخته شدن با همسر كرمانى از خادم مدرسه كه پدرزنش بود خداحافظى كرده و رفته بود ، پس از چند سال دو طلبه كرمانى براى تكميل تحصيل حكمت به سبزوار آمدند ، چون وارد مدرسه شدند و حكيم سبزوارى را در محل درس حكمت ديدند بهت زده شدند كه آه آن فردى كه سه سال در مدرسه به عنوان شاگرد خادم خدمت مى‏كرد اين مرد بود . حاجى از تغيير چهره آن دو قضيه را يافت ، آنان را خواست و وضع خود را در كرمان به عنوان امانت و سرْ اعلام كرد و راضى نشد آن دو نفر طلبه داستان كرمان را بازگو كنند ! !

/ 380