360 ـ اميرالمؤمنين عليه‏السلام مى‏گويد - عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



علامه شاگردانى بزرگ چون متفكر شهيد مرحوم استاد مطهرى تربيت كرد كه منافع وجودى آن شهيد بزرگ گمان نمى‏رود بر كسى پوشيده باشد ، نوشته‏ها و نزديك به هزار سخنرانى استاد ، در طول سى سال در دفاع از اسلام و ملت اسلام در سطح بسيار وسيعى غوغا برپا كرد ، نوشته‏ها و سخنرانى‏هاى آن شهيد هم چون بنيانى مرصوص به سوى ابديت راه مى‏پيمايند و در هر عصرى از اعصار آينده ، تشنگان حقيقت را سيراب خواهد كرد .

استاد علامه طباطبايى نزديك به هزار نفر از مستعدان و قابلان را در مدرسه تربيتى خود به رشد و كمال رساند كه هر يك جهانى از علم و اخلاقند ، اين فرومايه ناچيز وقتى كه در قم مشغول تحصيل بودم ، در موقعيت و سنّى نبودم كه مستقيماً از محضر پر نور او درك فيض كنم ، من جز ديدار او در حرم حضرت معصومه و حضرت رضا عليهماالسلام بهره ديگرى نداشتم اما نزد تربيت شدگان آن استاد ، مقدارى فقه و اصول و حكمت و عرفان خواندم و به همين مقدار فيض كه از خرمن تربيت شده‏هاى مستقيم او بردم از شكرش در پيشگاه حضرت حق عاجزم[372] .

360 ـ اميرالمؤمنين عليه‏السلام مى‏گويد

و اميرالمؤمنين على مى‏گويد :

نيستم من و نفس من ، مگر شبانى كه گوسفند را مى‏چراند ، هرگاه كه از جايى گوسفندان را به هم مى‏آورد ، از ديگر جانب پراكنده مى‏شود[373] .

361 ـ من از آن عمل توبه كردم

امراض روحانى هم بى‏رادع قوى از نفس سلب نمى‏شود ، چنان كه اين ضعيف ، از مؤمنى شنيدم كه مى‏گفت :

از من در اوايل سنّ خلاف شرعى واقع شد و از آن عمل توبه كردم و بعد از چند شب به خواب ديدم كه كسى نامه عمل را به من مى‏نماياند و آن عمل در آنجا نوشته است ؛ من به خود گفتم : سبحان اللّه من از آن عمل توبه كردم چرا در اينجا باشد ؟ آن شخص گفت : اگر تو اين نوشته را مى‏توانى محو كرد به حيثيّتى كه اثر از او نباشد ، توبه تو قبول است ، وگرنه ، نه و اين كنايه از گريه و استغاثه است[374] .

362 ـ عبرت آموز

علامه خويى در « شرح نهج البلاغة » مى‏گويد :

منصور دوانيقى شبى در طواف خانه كعبه بود ، گوينده‏اى را شنيد كه چنين مى‏نالد :

بار خدايا ! به درگاه تو شكايت آرم از ظهور ستم و تباهى و از طمعى كه ميان مردم و حق سايه افكنده ، منصور از مطاف به در آمده و در گوشه‏اى از مسجد نشست و به دنبال آن مرد فرستاد و او را پذيرفت .

آن مرد نماز خواند و پس از استلام حجر نزد منصور آمد و سلام كرد ، منصور بدو گفت :

اين فرياد كه از ظهور ستم و بيدادت از تو بگوشم رسيد چه بود ؟ و مقصودت از طمعكار حايل ميان مردم و حق كه بود ؟ به خدا هر چه گوش دادم از درد و الم سخن گفتى .

گفت : اگر بر جانم امان بخشى از ريشه هر كارت آگاه سازم و گرنه از اظهار حقيقت دريغ نمايم و خود را نگهدارم كه با خود كارها دارم .

منصور گفت : جان تو در امان است ، هر چه دارى بگو ، در پاسخ گفت :

/ 380