سيد جلوه از اعاظم حكما و اساتيد حكمت و معقول در عصر قاجاريه بود .سيد به عزم رفتن سبزوار جهت استفاده از حاجى از اصفهان خارج شد ، ولى در تهران عزم سفرش به قصد اقامت تبديل شد و ساكن مدرسه دارالشفا گشت .مدت چهل و يكسال در آن مدرسه به تدريس و تربيت شاگردان مستعد پرداخت و تا آخر عمر مجرّد زيست .ميرزا مورد احترام تمام طبقات بود ، ولى آن مرد بزرگ كه عمرى را براى خدا به رياضت گذراند از مقام و عنوان خويش به هيچ عنوان استفاده نكرد .ناصر قاجار در حالى كه ميرزا كراهت داشت در همان حجره از آن سيد بزرگ ديدار كرد ، در حالى كه ميرزا به بازديد او نرفت[386] .
374 ـ آقا محمد رضا اصفهانى
اين شخصيت والا كه بر بسيارى از اساتيد حكمت و عرفان برترى داشت و شاگردان بنامى در مكتب او تربيت علمى و عملى يافتند براى شكايت از خوانين اطراف اصفهان كه مختصر ملك او را تصاحب كرده بودند به تهران آمد و چون كسى به شكايت او ترتيب اثر نداد ، به اصرار طلاب در مدرسه صدر شروع به درس كرد و تا آخر عمر در همان حجرهاى كه بالاى آب انبار مدرسه بود سكونت اختيار نمود .با اين كه در اوايل زندگى تمكّن مالى قابل توجه داشت ، در اواخر عمر كه نيازش بيشتر بود به حال تجرد با نان و پنير ساخت ، در حالى كه مىتوانست از پرتو شخصيتش بهرههاى مادى فراوان ببرد .اين مرد بزرگ در حالاتش آمده :يك لحظه به غفلت نگذراند ، يا تدريس مىكرد و يا به عبادت مشغول مىشد و در بيست و چهار ساعت بيش از پنج ساعت نمىخوابيد ، اغلب روزها روزه داشت و بيشتر ساعات شب عبادت مىكرد ، با آن كه دائماً در خود سير داشت و هميشه حزن قلبى داشت ، هيچگاه تبسّم از لبش دور نمىشد ![387]
375 ـ آيا تو با من راست بودهاى ؟
مجاهد مقرى گويد :پيش ابو عمرو بن علاء بودم و او هرگز به اختيار خود امامت در نماز نكردى ، در روزى او را به زور به امامى داشتند و پيش فرستادند ، چون پيش اندر آمد و مردم را گفت :« اِسْتَووا » چنان كه بر شريعت آمده است كه مصطفى صلوات اللّه عليه وآله فرمود : چون صف گيريد راست بايستيد كه هرگاه مخالف ايستيد دلهاتان مخالف گردد و كتفها اندر دوزيد تا ديو ميان شما راه نيابد و چشمها به سجدهگاه داريد تا دلهاتان پراكنده نگردد .پس چون ابوعمرو گفت : « استووا » بيهوش گشت و بيفتاد و تا ديگر روز به هوش نيامد ، پرسيدند كه تو را چه افتاده ؟ گفت : من شما را گفتم كه راست بايستيد ، بر دل من خاطرى آمد از حق تعالى كه اى بنده ! تو با من طرفة العينى راست بودهاى تا خلق مرا همى گويى كه راست باشيد ؟ ![388]