گفتند : اى پدر ! آمرزش گناهانمان را بخواه ، بىترديد ما خطاكار بودهايم .* گفت : براى شما از پروردگارم درخواست آمرزش خواهم كرد ؛ زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است .در روايت و حديثى كه « منهج الصادقين » نقل مىكند آمده :يعقوب بيش از بيست سال در هر شب جمعه براى فرزندان استغفار مىكرد تا حق تعالى از گناهان آنان گذشت[196] .
187 ـ نماز شب
بعضى از علماى تفسير مىگويند : چون يعقوب به مصر آمد و از عفو يوسف نسبت به برادران آگاه شد ، شب به نماز برخاست و بعد از تهجد رو به قبله ايستاد و يوسف را در پشت سر خود و برادران را پشت سر يوسف قرار داد و دعا كرد و آنان آمين گفتند و خداوند ، دعاى آنان را مستجاب كرد[197] .188 ـ قيمت و دو نان
اميرالمؤمنين عليهالسلام درباره مردمى كه از تربيت الهى دورند و همتى جز شكم و شهوت ندارند و از هر راهى كه قدرتشان اقتضا مىكند ، پيدا مىكنند و مىخورند مىفرمايد :قيمت اينان با آنچه از شكمشان مىريزد ، مساوى است !![198]189 ـ ابوسعيد و مسئله پند و عبرت
ابوسعيد ابوالخير با جمعى از اصحاب از كنار دهى در نيشابور به طرف مقصدى مىگذشتند .مردى كنّاس مشغول خالى كردن چاه مستراح بود ، اصحاب از بوى تعفن كثافات دماغ خود را گرفتند و به سرعت از آن محل گذشتند ، ولى مشاهده كردند شيخ نيامد .چون نظر كردند ديدند شيخ با حالت تفكر كنار كثافات ايستاده . فرياد زدند :استاد ! بيا .فرمود : مىآيم ، پس از مدتى تأمل در كنار كثافات به سوى اصحاب روان شد ، چون به آنان رسيد ، عرضه داشتند : اى راهنما ! براى چه كنار كثافات ايستادى ؟فرمود : چون شما دماغ خود گرفتيد و به سرعت حركت خود افزوديد ، آوازى از كثافات و فضولات برخاست كه هان اى روندگان ! ديروز ما با حالتى طيب و طاهر و پاكيزه و رنگ و بويى بسيار عالى بر سر بازار به صورت سبزيجات و ميوهجات و حبوبات قرار داشتيم و شما بنىآدم به خاطر به دست آوردن ما ، بر سر و بار يكديگر مىزديد و به انواع حيلهها و خدعهها متوسل مىگشتيد و از هيچ گونه تقلب و زورى خوددارى نمىكرديد ، چون ما را به دست آورديد خورديد ، ما بر اثر چند ساعت همنشينى با شما تبديل به اين حال گشته و به اين سيه روزى افتاديم ، به جاى اينكه ما از شما فرار كنيم ، شمايى كه باعث اين تيرهبختى براى ما شديد ، شما از ما فرار مىكنيد ؟ ! اى اف بر شما !!من كنار كثافات ايستاده و به پند و نصيحت آنان گوش فرا داده تا شايد عبرتى از آنان بگيرم ![199]190 ـ طمع بيجا
جدّ تو آدم بهشتش جاى بود يك گنه چون كرد گفتندش تمام تو طمع دارى كه با چندين گناه داخل جنت شوى اى رو سياه[200] قدسيان كردند بهر او سجود مُذنبى مُذنب برو بيرون خرام داخل جنت شوى اى رو سياه[200] داخل جنت شوى اى رو سياه[200]