146 ـ دين جديد - عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



146 ـ دين جديد

امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد :

شخصى به تنگدستى مبتلا شد ، هر چه فعاليت كرد ، موفق به اصلاح معاش مادى خود به نحوى كه مى‏خواست نشد ، شيطان او را وسوسه كرد تا پايه گذار دينى شود و از اين راه به نان و نوايى برسد .

دينى را از پيش خود اختراع كرد و مردم ساده دل و عوام را به آن دعوت كرد و بيش از آنچه كه مى‏خواست به نان و نوا رسيد ، پس از مدتى پشيمان شد و تصميم به توبه گرفت ، پيش خود گفت : آنان كه به من ايمان آوردند ، بايد همه را جمع كنم و اعلام نمايم كه من در تمام برنامه هايم دروغ گفتم . همه را جمع كرد و به آن‏ها اعلام نمود ، ملت در جوابش گفتند : نه ، دين تو دين صحيحى است ، ولى خود تو در آيينت دچار شك و وسوسه شده‏اى ! چون اين وضع را ديد ، زنجير غل دارى تهيه كرد و به گردن انداخت و پيش خود گفت : از گردنم بر نمى‏دارم تا خداى مهربان مرا بيامرزد . به پيامبر زمانش خطاب رسيد كه به او بگو : به عزتم قسم اگر توبه‏ات تا قطع شدن تمام اعضايت ادامه پيدا كنند قبول نخواهم كرد مگر كسانى كه به آيين تو مرده‏اند . زنده كنى و آن‏ها را از اين گمراهى برهانى !![157]

147 ـ ابوجهل رسول اللّه‏ را نديد

از عارف بزرگى پرسيدند : در حق فلان عارف چه مى‏گويى ؟ گفت : هركس او را ببيند ، هدايت مى‏شود و متّصل به سعادت مى‏گردد . گفت : چه گونه است كه ابوجهل ، پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را ديد و متّصل به سعادت نشد و از شقاوت نجات نيافت ؟! آن عارف آگاه گفت : ابوجهل ، رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را نديد بلكه محمد يتيم عبداللّه را مى‏ديد ، اگر رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را مى‏ديد بدون شك از شقاوت مى‏رهيد و به سعادت مى‏رسيد »[158] .

148 ـ آن كه با نمرود اين احسان كند

  • مادر موسى چو موسى را به نيل خود ز ساحل كرد با حسرت نگاه گر فراموشت كند لطف خداى گر نيارد ايزد پاكت به ياد آب خاكت را دهد ناگه به باد

  • در فكند از گفته رب جليل گفت كاى فرزند خرد بى‏گناه چون رهى زين كشتى بى‏ناخداى آب خاكت را دهد ناگه به باد آب خاكت را دهد ناگه به باد

* * *

  • وحى آمد كاين چه فكر باطل است پرده شك را بينداز از ميان ما گرفتيم آنچه را انداختى در تو تنها عشق و مهر مادرى است نيست بازى كار حق خود را مباز سطح آب ازگاهوارش خوش‏تر است رودها از خود نه طغيان مى‏كنند ما به دريا حكم طوفان مى‏دهيم نسبت نسيان به ذات حق مده به كه برگردى به ما بسپاريش نقش هستى نقشى از ايوان ماست قطره‏اى كز جويبارى مى‏رود ما بسى گم گشته باز آورده‏ايم ميهمان ماست هركس بى‏نواست ما بخوانيم ار چه ما را رد كند سوزن ما دوخت هرجا هرچه دوخت زآتش ماسوخت هر شمعى كه سوخت

  • رهرو ما اينك اندر منزل است تا ببينى سود كردى يا زيان دست حق را ديدى و نشناختى شيوه ما عدل و بنده پرورى است آنچه برديم از تو باز آريم باز دايه‏اش سيلاب و موجش‏مادر است آنچه مى‏گوييم ما آن مى‏كنند ما به سيل و موج فرمان مى‏دهيم بار كفرست اين بدوش خود منه كى تو از ما دوست‏تر مى‏داريش خاك و باد و آب سرگردان ماست از پى انجام كارى مى‏رود ما بسى بى‏توشه را پرورده‏ايم آشنا با ماست چون بى‏آشناست عيب پوشى‏ها كنيم ار بد كنند زآتش ماسوخت هر شمعى كه سوخت زآتش ماسوخت هر شمعى كه سوخت

* * *

/ 380