چون اين حكايت را گفت با چشم گريان خطاب به مردم كرد و فرمود : حيوانى با توجه به برخورد به يك خطر ، پس از يك سال امتناع از حركت داشت ، شما با ديدن اين همه ضرر گناه و زيان معصيت بازهم دست به گناه مىبريد و دامن به معصيت آلوده مىنماييد ؟ ! ![578]
564 ـ آنچه آرزو دارم مالك نيستم
به عيسى بن مريم گفتند : چگونهاى ؟ فرمود : آنچه را آرزو دارم مالك نيستم و بر هرچه مىترسم قدرت دفعش را ندارم ، در عين حال مأمور به وظايف و تكاليفم و دستور دارم از منهيّات حق بپرهيزم ، پس كدام نيازمندى از من نيازمندتر است ؟ ![579]
565 ـ چگونهاى ؟
از اويس قرن پرسيدند : چگونهاى ؟ فرمود : چگونه است حال كسى كه وارد صبح مىشود نمىداند به شب مىرسد يا نه و چون وارد شب شود نمىداند به صبح مىرسد يا نه ؟ ![580]
566 ـ از حق شاكرم و از خود بيزار
ابوذر فرمود : صبح مىكنم در حالى كه از جناب حق شاكرم و از خود بيزار و شاكى ، رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمود : آن كس كه صبح كند و همت و فكرش غير خدا باشد هر آينه از خاسران و از دور شدگان از رحمت خداست[581] .
567 ـ داستانى جالب
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِى سَبِيلِ اللّهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَةَ اللّهِ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ .يقيناً كسانى كه ايمان آورده ، و آنان كه هجرت كرده و در راه خدا به جهاد برخاستند ، به رحمت خدا اميد دارند ؛ و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است .در مورد نزول اين آيه شريفه گفتهاند :قبل از وقوع واقعه بدر ، پيامبر بزرگ صلىاللهعليهوآله عبداللّه بن جَحش را خواست و نامهاى به او داد و حدود هشت نفر از مهاجران را همراه وى نمود و به او دستور داد پس از دو روز راه پيمودن نامه را بگشايد و بر اساس آن عمل كند .عبداللّه پس از دو روز راهپيمايى نامه را گشود و چنين يافت : چون نامه را باز كردى تا نخله « زمين بين مكه و طائف » برو و در آنجا اوضاع قريش را زير نظر بگير و تمام جريان را به ما گزارش كن .عبداللّه جريان را با دوستانش در ميان گذاشت و اضافه كرد : رسول الهى مرا از مجبور ساختن شما در اين مسير منع فرموده ، بنابراين هركس آماده شهادت است با من بيايد و ديگران بازگردند ، همه با او حركت كردند ، وقتى كه به نخله رسيدند به قافلهاى از قريش برخورد كردند كه عمرو بن حضرمى در آن بود . چون روز آخر رجب يكى از ماههاى حرام بود ، در مورد حمله به آنها به مشورت نشستند . عدهاى گفتند :اگر امروز دست از آنان برداريم وارد محيط حرم مىشوند ديگر نمىتوان متعرض آنها شد ، سرانجام شجاعانه به آنان حمله بردند و عمرو بن حضرمى را كشته و قافله او را با دو اسير به محضر رسول خدا آوردند .پيامبر الهى به آنان فرمود :من به شما دستور نداده بودم كه در ماههاى حرام نبرد نكنيد ؟