168 ـ عبوديت را از يك عبد بياموزيم
در « تفسير ابو الفتوح رازى » آمده : مردى به بازار برده فروشان رفت براى خريد برده ، بردهاى را در مغازهاى ديد و قبل از خريد از او سؤال كرد كه غذا و لباس و اندازه كار تو چيست ؟ او به سؤالات پاسخ گفت : خريدار او را نپسنديد ، به مغازه ديگر رفت بردهاى را ديد از او پرسيد : چه نوع غذايى خوراك تو است ؟ گفت : هرچه مولا محبت كند .پرسيد :چه اندازه كار مىكنى ؟ پاسخ داد : آنچه مولا بخواهد . سؤال كرد : چه لباسى مىپوشى ؟جواب داد : آنچه مولا بپسندد[178] .169 ـ تن خاكى به پيراهن نيرزد
به درويشى بزرگى جامهاى داد چرا بر خويش پيچى ژنده و دلق چو خود عورى چرا بخشى قبا را كسى را قدرت بذل و كرم بود بگفت اى دوست از صاحبدلان باش تن خاكى به پيراهن نيرزد ره تن را بزن تا جان بماند قبايى را كه سر مغرور دارد تن آن بهتر كه از خود دور دارد[179] كه اين خلقان بنه كز دوشت افتاد چو مىبخشند كفش و جامهات خلق چو رنجورى چرا ريزى دوا را كه ديناريش در جاى درم بود بجان پرداز و با تن سرگران باش وگر ارزد به چشم من نيرزد ببند اين ديو تا ايمان بماند تن آن بهتر كه از خود دور دارد[179] تن آن بهتر كه از خود دور دارد[179]