200 ـ از تو حركت از خدا بركت - عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



عمار گردن بند مقدس را به مشك آلود و در بردى از يمن پيچيد و به غلامش داده گفت :

برو حضور رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، اين را و تو را نثار مقدمش كردم ...

غلام ، شرفياب شد و پيام خواجه خود را حضور خواجه كاينات رسانيد ، حضرتش فرمود :

برو نزد دخترم تو را و گردن بند را به وى بخشيدم .

غلام به سوى دخت رسول رفته و سخن پدر را به دختر ابلاغ كرد . فاطمه گلوبند را بگرفت و به غلام گفت : برو تو را در راه خدا آزاد كردم .

غلام مى‏خنديد و مى‏رفت ، از وى سبب پرسيدند ، گفت : خنده‏ام از اين گردن بند است كه چقدر بابركت بود ...

گرسنه‏اى را سير كرد ، برهنه‏اى را پوشانيد ، پياده‏اى را سوار كرد ، بينوايى را به نوا رسانيد ، بنده‏اى را آزاد كرد و خود به جاى خويش بازگشت .

عارف واصل ، آيت الله غروى اصفهانى در مدح بانوى دوسرا چنين سروده است :

  • وهم به اوج قدس ناموس اله كى رسد بسمله صحيفه فضل و كمال و معرفت مفتقرا متاب روى از در او به هيچ سوى زان كه مس وجود را فضّه او طلا كند[209]

  • فهم كه نعت بانوى خلوت كبريا كند بلكه گهى تجلى از نقطه تحت با كند زان كه مس وجود را فضّه او طلا كند[209] زان كه مس وجود را فضّه او طلا كند[209]

200 ـ از تو حركت از خدا بركت

  • ساده مردى بود در يك مدرسه روز و شب در حجره گفتى اى خدا ديگران در حجره‏ها پهلوى او پر شده از بانگ هريك صحن و بام بحث ايشان را مدرس مى‏شنيد روز و شب تا بيند ايشان در جهاد حرصشان چونست در تحصيل‏ها او همى گفتى همه شب كاى خدا پس مدرس گفتش از روزن كه هان او چنان پنداشت كان گفت از خداست گشت از آن پس روز و شب مشغول او خواندن و تكرار او بسيار كرد بعد اندك مدت اندر علم دين گشت او دانا و استاد گزين[210]

  • احمقى بى‏حاصلى پر وسوسه عالمم گردان و بر من در گشا جمله در تكرار بودند و غلو جمله در بحث اصولين و كلام بر در و بر بام هريك مى‏دويد چون همى‏كوشند در علم و رشاد تا از ايشان كيست افزون در ذكا عالمم ساز و بزرگ و مقتدا روز و شب تكرار كن درست بخوان حرص تحصيلش ز جان چون موج‏هاست همچو ياران ديگر در جستجو پند را بشنيد و با آن كار كرد گشت او دانا و استاد گزين[210] گشت او دانا و استاد گزين[210]

/ 380