اى فضيل ! تا كى تو راه مردم زنى ؟ گاه آن آمد كه ما راه تو زنيم ، فضيل لحظهاى در آيه و در كار خود و در كار مردم و عاقبت برنامه انديشيد ، بيدار شد ، خجل و گريان روى به ويرانه نهاد ، كاروانى در آنجا اطراق داشت ، عدهاى مىگفتند : برويم ، يكى مىگفت :نتوان رفت كه فضيل بر سر راه است ! !فضيل چون اين مسئله بشنيد ، فرياد زد : بشارت باد شما را كه آن دزد خطرناك و آن منبع شرّ با خدا آشتى كرد ، ديگر بيم راه نيست .پس از آشتى با حق همه روزه ، روزه گرفت و به تدريج رضايت صاحبان مال را جلب كرد و عاقبت از عارفان و عاشقان و ناصحان شد و گروهى از نفس الهى او به مدار تربيت قرار گرفتند ! ![329]
320 ـ سعادت ابدى
در كتاب « اسرار معراج » اين حديث بسيار مهم و جالب و حيرتآور را مىخوانيم :در زمان رسول گرامى اسلام صلىاللهعليهوآله در شهر مدينه ، شخصى بود بسيار ظاهر الصلاح ، به طورى كه كسى در حق او در هيچ موردى ، گمان سوء و ظن خلاف نداشت .شايد بسيارى از مردم در برخورد با او از وى طلب دعا مىكردند ، ولى او بدون توجه به ظاهر آراسته خويش ، در بعضى از شبها به خانه مردم مدينه ، دستبرد مىزد ! !شبى براى دزدى از ديوار خانهاى بالا رفت ، اثاث زيادى در آن خانه بود و در ميان خانه به غير از يك زن جوان تنها كسى نبود ، عجيب خوشحال شد كه امشب علاوه بر به چنگ آوردن مال فراوان ، در رختخواب عيش و عشرت هم شركت خواهم كرد .همان طور كه در دل تاريكى بر سر ديوار ، منظره فريبنده اثاث خانه و چهره دلرباى زن را مىنگريست ، به فكر فرو رفت : دزدى تا كى ، ننگ تا چه مدت ، براى چه بايد زحمات انبيا و اوليا را از ياد برد ، عاقبت اين همه گناه و فساد چه خواهد شد ، مگر براى من مرگ و برزخ و قيامت و محاكمات الهيه نيست ، در پيشگاه حق و در دادگاه عدل ، جواب اين همه ظلم و جنايت را چگونه بايد داد ؟ ! !آرى ، با ادامه اين اعمال به روزى خواهم رسيد كه براى من راه گريز و فرار از چنگال عدالت نخواهد بود ، آن روز پس از اتمام حجت حق ، مبتلا به غضب خداوندى مىشوم و از پس آن به زندان آتش خواهم افتاد و در آن صورت انتقام آلودگىهايم را پس خواهم داد ! !پس از اندكى تأمل و فكر ، از دزدى و تجاوز به آن زن ، سخت پشيمان شد و با دست تهى به خانه بازگشت .به وقت صبح خود را به لباس آراستگان و صلحا آراست و به مسجد به محضر مقدس رسول اكرم صلىاللهعليهوآله آمد و در حضور آن جناب نشست !ناگهان ديد ، زن صاحب خانهاى كه شب گذشته براى دزدى اثاث آن ، در نظر گرفته بود به محضر رسول اكرم صلىاللهعليهوآله آمد ، عرضه داشت : اى رسول خدا ! زن بىشوهرى هستم همراه با ثروتى زياد ، پس از چند ازدواج ديگر قصد شوهر كردن نداشتم ، اما ديشب به نظرم رسيد كه دزدى به خانهام راه پيدا كرده ، گر چه چيزى نبرده ، ولى مرا وحشت زده كرده ، از اين پس مىترسم در تنهايى ادامه زندگى دهم ، اگر صلاح مىدانيد براى من همسرى انتخاب كنيد .