244 ـ لطيفه‏اى در مرگ مؤمنان - عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

244 ـ لطيفه‏اى در مرگ مؤمنان

در روايت آمده است كه : حضرت امام على النقى عليه‏السلام به عيادت يكى از شيعيان خود آمد و حال او را مشرف به موت ديد ، ولى در چهره‏اش حزن و افسردگى بود ، حضرت فرمودند :

از مرگ مى‏ترسى و از ملاقات با موت افسرده خاطرى ؟ مگر نمى‏دانى مرگ براى مؤمن مثل آن است كه با بدن چركين وارد حمام شود و پس از تميز كردن بدن لباسى نظيف بپوشد ، آيا كسى از تميز شدن و لباس نظيف پوشيدن ناراحت است ؟ بدان كه مرگ براى تو چنين است ، آن شخص صورتش برافروخته شد و ترسش مرتفع گشت و چشم برهم گذاشت ، چون او را حركت دادند از دنيا رفته بود[254] .

245 ـ ابراهيم عليه‏السلام و ملك الموت

در روايت آمده : حضرت ابراهيم به ملك الموت فرمود : دوست دارم تو را به آن صورتى كه نزد مؤمن مى‏آيى ببينم ، عرضه داشت : صورت برگردان . سپس گفت : مرا ببين . چون ابراهيم وى را ديد ، صورتى زيبا به مانند يك جوان مشاهده كرد كه در بهترين لباس‏ها آراسته شده ، ابراهيم عليه‏السلام فرمود : اگر براى مؤمن لذتى نباشد مگر جمال تو ، سزاوار است كه تقاضاى مرگ كند تا جمال تو را مشاهده كند[255] .

246 ـ رفع كراهت مرگ براى مؤمن

مؤمن ممكن است از مرگ كراهت داشته باشد ، براى رفع كراهت او در حديث مهمى مسائلى ذكر شده به اينصورت :

به ملك‏الموت مى‏فرمايند : مانند بنده‏اى كه جلوى آقاى خود حاضر شود ، به بالين بنده من حاضر شو و از طرف من به او سلام برسان و به او بگو : خداوند منتظر لقاى روح توست ، اگر بنده من به مرگ راضى شد و اجازه قبض روح داد او را به عالم بعد منتقل كن ، ورنه براى عبورش از عالم مادى به عالم آخرت و جلب رضايت او وسيله ديگر فراهم كنم .

چون ملك‏الموت به بالين مؤمن محتضر آيد و سلام حق را برساند و از او اجازه قبض روح خواهد ، مؤمن مى‏گويد : ميل دارم در دنيا بمانم و به عبادت حق مشغول باشم .

ملك‏الموت عرض مؤمن را به حق عرضه مى‏دارد ، خداوند مى‏فرمايد : از جاى او در بهشت دسته گلى چيده و براى بو كردن به او عطا كن ، سپس پرده را كنار بزن تا جاى خويش را در بهشت ببيند ، اگر به مشاهده كردن مقام خود و بوييدن بوى گل از گلستان بهشتى راضى به موت شد او را قبض روح كن ورنه وسيله ديگرى براى رضايتش فراهم كنم .

مؤمن چون آن اوضاع را ببيند راضى به موت شود ، ولى بعضى از مؤمنان كه از مقامات روحى بلندترى برخوردارند با ديدن بهشت و بوييدن آن دسته گل راضى به موت نمى‏شوند و علاقه دارند جهت تهيه توشه بيشتر براى آخرت خود در دنيا به مانند.

چون ملك‏الموت عدم رضايت آنان را به موت اعلام مى‏كند خداوند مى‏فرمايد : به بالينش حاضر شو كه اين بار براى حركت به آخرت آمده است ! چون ملك‏الموت براى مرتبه سوم به بالين مؤمن مى‏آيد ، مى‏بيند پيامبر اسلام صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از طرف راست و على عليه‏السلاماز طرف چپ و حسن و حسين عليهماالسلام از دو طرف پاى محتضر و حضرت زهرا عليهاالسلام و ساير ائمه عليهم‏السلام گرداگرد او صف كشيده و روح پاك افرادى چون سلمان و ابوذر آنجا حاضر است ، ملك‏الموت مى‏گويد : خوشا بحال تو اى مؤمن كه پيامبر و اوصياى او همه به ديدنت آمده‏اند ، اگر اجازه دهى تو را قبض روح كنم كه با آن‏ها در بهشت برين قدم گذارى ، محتضر مى‏گويد : زود مرا قبض روح كن ؛ زيرا با آمدن مواليانم موت بر من گوارا است ، پس ملك الموت در كمال محبت و آسانى وى را قبض روح مى‏كند ![256]

/ 380