233 ـ اسم اعظم و اسم اصغر - عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



طَيَّبْتَ إسْمَنا طَيَّبْناكَ وَبَجَّلْتَ إسْمَنا فَبَجَّلْناكَ وَطَهَّرْتَ إسْمَنا فَطَهَّرْناكَ فَبِعِزَّتى لَأُطَيِّبَنَّ إسْمَكَ فى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ .

نامم را معطر كردى ، معطرت كرديم ، بزرگ دانستى ، بزرگت شمرديم ، پاكيزه كردى ، پاكيزه‏ات كرديم ، به عزتم قسم نامت را در دنيا و آخرت پاكيزه گردانم .

آن بزرگ پيش خود گفت : بشر ، مردى فاسق است مگر به غلط ديده‏ام ، وضو گرفت و نماز بگزارد و به خواب رفت ، باز همان خواب را ديد ، تا بار سوم كه مسئله را مطمئن شد ، صبح به در خانه بشر رفت و او را طلبيد . گفتند به مجلس لهو و لعب رفته ، به در آن مجلس رفت و بشر را خواست . گفتند : مشغول است گفت او را بگوييد پيغامى دارم . به بشر خبر دادند . گفت : بپرسيد از كه پيغام دارى ؟ جواب داد : از خداوند !

بشر گريان شد گمان كرد پيام عذاب و عقاب است ؛ پس برخاست و روى به ياران كرد و با همه خداحافظى نمود و گفت : هرگز مرا در مجلس معصيت نخواهيد ديد ، پس به نزد آن شخص آمد و پيغام را شنيد و مستعد توبه و انابه گشت و به دست حضرت موسى بن جعفر عليه‏السلامراه خدا يافت[242] .

233 ـ اسم اعظم و اسم اصغر

از سلطان العارفين پرسيدند كه اسم اعظم كدام است ؟ گفت : شما اصغر به من نماييد تا من اعظم به شما نمايم ، كدام نامست كه نه در عظمت تمام است ، چه قطره در نظر آيد كه نه از بحر محيط بزرگ‏تر آيد[243] .

234 ـ محو شدن كار خير از ديوان اعمال

در اخبار آمده كه روزى عيسى عليه‏السلام با جمعى از حواريان به راهى مى‏گذشت ، ناگاه گناه‏كارى و تباه روزگارى كه در آن عصر به فسق و فجور معروف و مشهور بود ايشان را بديد ، آتش حسرت در سينه‏اش افروخته گشت ، آب ندامت از ديده‏اش روان شد ، از صفاى وقت عيسى عليه‏السلامو مصاحبان او بر انديشيد ، تيرگى روزگار و تاريكى حال خود را معاينه ديد ، آه جگرسوز از دل پر خون بركشيد و با زبان حال گفت :

  • يا رب كه منم دست تهى چشم پر آب نامه سيه و عمر تبه ، كار خراب از روى كرم به فضل خويشم درياب

  • جان خسته و دل سوخته و سينه كباب از روى كرم به فضل خويشم درياب از روى كرم به فضل خويشم درياب

پس با خود انديشه كرد كه هر چند در همه عمر قدمى به خير برنداشته‏ام و با اين آلودگى قابليت همراهى پاكان ندارم ، اما چون اين قوم دوستان خدايند ، اگر به موافقت ايشان دو سه گامى بروم ضايع نخواهد بود ، پس خود را سگ اصحاب ساخت و بر پى آن جوانمردان فريادكنان مى‏رفت ، يكى از اصحاب باز نگريست و آن شخص را كه به نابكارى و بدكارى شهره شهر و دهر بود ديد كه بر عقب ايشان مى‏آيد گفت : يا روح اللّه ! اى جان پاك ! اين مرده دل بى‏باك را چه لايق همراهى ماست و بودن اين پليد ناپاك در عقب ما در كدام طريق رواست ؟ اى عيسى ! او را بران تا از قفاى ما بازگردد كه مبادا شومى گناهان او در ما رسد . عيسى عليه‏السلاممتأمل شد تا به آن شخص چه گويد و به چه نوع عذر او را خواهد كه ناگاه وحى الهى در رسيد كه : يا روح اللّه ! يار با عُجب و پندار خود را بگوى تا كار از سر گيرد كه هر عمل خيرى كه تا امروز از او صادر شده بود به يك نظر حقارت كه بدان مفلس بدكار كرد ، مجموع را از ديوان او محو كرديم[244] .

/ 380