229 ـ زلزله روز قيامت حادثه بزرگ - عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


229 ـ زلزله روز قيامت حادثه بزرگ

روايت شده كه : در غزوه بنى المصطلق بود كه شبانگاهى آيه اول سوره حج بر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نازل شد ، در حالى كه مسلمانان در حال حركت بودند :

يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَىْ‏ءٌ عَظِيمٌ * يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَمَاهُم بِسُكَارَى وَلكِنَّ عَذَابَ اللّهَ شَدِيدٌ .

اى مردم ! از پروردگارتان پروا كنيد ، بى‏ترديد زلزله قيامت ، واقعه‏اى بزرگ است . * روزى كه آن را ببينيد [ مشاهده خواهيد كرد كه ] هر مادر شير دهنده‏اى از كودكى كه شيرش مى‏دهد ، بى‏خبر مى‏شود ، و هر ماده باردارى بار خود را سقط مى‏كند ، و مردم را مست مى‏بينى در حالى كه مست نيستند ، بلكه عذاب خدا بسيار سخت است .

پيامبر ندا داد و مردم را امر به ايستادن كرد ، تا اين‏كه گرد شمع وجود مقدسش جمع شدند ، آيه را بر آنان قرائت كرد ؛ راوى مى‏گويد : من هيچ وقت به اندازه آن شب گريه كننده نديدم ، چون صبح شد زين از چهارپايان نمى‏گرفتند و خيمه برپا نمى‏نمودند ، مسلمانان را مى‏ديدى كه يا گريه مى‏كنند يا محزون و غمگين به فكر فرو رفته‏اند ![239]

230 ـ لذت مناجات

در احاديث قدسيه آمده كه خداوند به موسى بن عمران فرمود : به فلان كس بگو :

تو را دچار چنان بلايى كرده‏ام كه ما فوق آن نيست . عرضه داشت : خداوندا ! من او را بر بلايى نديدم ، خطاب رسيد : لذت مناجاتم را از او گرفته‏ام ! ![240]

231 ـ اين سگ بهتر است يا تو ؟

داستانى آموزنده به اين مضمون در كتاب‏هاى عرفانى نوشته‏اند :

پادشاهى در راه شكار در حالى‏كه وزيرش او را همراهى مى‏كرد ، ديوانه‏اى را ديد كه سگى را پهلوى خود بسته و با او خوش و خرم نشسته .

به وزيرش گفت : بيا لختى با ديوانه دل خوش كنيم . وزير گفت : اى پادشاه ! اين مرد از اطوارش پيداست ديوانه است ، ممكن است به ساحت شاهى جسارت ورزد و اين از شأن سلطنت به دور است !

شاه گفت : باكى نيست ، نزديك ديوانه شدند . شاه گفت : اى مرد ! اين سگ بهتر است يا تو ؟

ديوانه جواب داد : اين سگ هرگز از فرمان من بيرون نيست ، پس شاه و گدا اگر از حضرت حق اطاعت كنند ، از سگ بهترند ، وگرنه سگ از هر دو آن‏ها بهتر ![241]

232 ـ نامم را معطر كردى ، معطرت كردم

نقل است كه بشر حافى در ابتدا كه مست باده دنيا بود ، روزى در بين راه مى‏رفت ، كاغذى يافت ، روى آن نوشته بود بسم اللّه الرحمن الرحيم ، عطرى خريد و آن كاغذ را معطر كرد و آن را در جاى محترمى نهاد ، بزرگى آن شب به عالم خواب ديد كه گفتند بشر را بگو :

/ 380