هم چنين فضل بن شاذان مىگويد : وارد عراق شدم ، كسى را ديدم شخصى را مورد عتاب قرار داده و مىگويد : تو مرد صاحب عيالى و كسب و درآمد تو براى آنان از راه نوشتن است ، مىترسم كه طول سجدههايت به ديدگانت ضربه وارد كند !!چون او سخن خود را تكرار و بر آن اصرار ورزيد گفت : چقدر با من حرف مىزنى واى بر تو ، اگر بنا بود با سجده طولانى چشم كسى از بين برود ؛ بايد تاكنون چشم ابن ابى عمير از بين رفته باشد !!چه گمان دارى درباره كسى كه بعد از نماز صبح سجده شكر مىكند و تا هنگام زوال آفتاب سر برنمىدارد .آرى ، اينان از بىنظيرترين افرادى بودند كه محبوبى به جز خدا نداشتند و هر محبّتى را براى او مىخواستند و هيچگاه با همه پيشامدها و سختىها چيزى را بر حضرت او ترجيح نمىدادند[67] .
63 ـ آسيه و معبود واقعى
ملاّ فتح اللّه كاشانى در تفسير خود چنين مىگويد :آسيه به جهت خلوص ايمان رستگار شد و وصلت او با فرعون به او ضررى نرسانيد و نقصى در قرب و منزلت او در نزد حضرت حق پيدا نشد .نقل است : وقتى كه ساحران سحر خود را نمايش دادند و موسى عليهالسلامعصايش را انداخت و اژدها شد و سحر ساحران را باطل كرد آسيه ايمان آورد . و مدّتى ايمان خود را از فرعون پنهان مىداشت ، چون فرعون بر آن مطلّع شد ، به او گفت : از دين موسى عليهالسلام برگرد ، امّا برنگشت بنابراين فرعون امر كرد تا او را چار ميخ كرده در آفتاب بينداختند ...آنگاه فرعون دستور داد : تا سنگى آوردند تا بر سينه وى نهند ، آسيه چون آن سنگ را ديد ؛ نجات از فرعون و دخول در جنّت را از خداى متعال درخواست كرد :إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِى عِندَكَ بَيْتاً فِى الْجَنَّةِ وَنَجِّنِى مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ .و خدا براى مؤمنان همسر فرعون را مثل زده است هنگامى كه گفت : پروردگارا !براى من نزد خودت خانهاى در بهشت بنا كن ومرا از فرعون وكردارش رهايى بخش ومرا از مردم ستمكار نجات ده .خداى بزرگ دعاى وى را مستجاب كرد و حجاب از پيش وى برداشت . پيش از آن كه سنگ بر او واقع شود خانه وى به وى نمود كه از يك درّ سپيد بود ، وى خوشحال شد بعد از آن روح وى قبض كرد و آن سنگ بر جسد بيجان آمد و عذاب فرعون را نچشيد[68] . راستى اينگونه ايمانها در ميان اينگونه بشرها از عجايب است ، انسانى كه مقام دوم مادى و رياستى مملكتى است ، زنى كه به انواع زيور و آرايش دنيا آراسته است ، فردى كه همهگونه وسائل عيش و نوش مادى برايش فراهم است ؛ پس از درك حقيقت و يافتن محبوب واقعى ، او را بر هر چيزى ترجيح دهد و به آن چه وابسته و تعلّق قلبى دارد در راه او از آن بگذرد و انواع رنجها و مشقتها را تحمل كرده و حتّى جان شيرين خود را در شيرينترين دوران زندگى يعنى جوانى نثار محبوب خود كند[69] .