307 ـ اجابت خدا - عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اى ابان ! هر كس اين عمل را بجا آورد ، براى خدا ، اينطور كه من بجا آوردم و تو ديدى ، خداى سبحان صد هزار سيئه از او محو مى‏كند و صد هزار حسنه براى او مى‏نويسد و صد هزار درجه براى او ترفيع دهد و صد هزار حاجت او را برآورد[316] .

307 ـ اجابت خدا

برادر مؤمنى داشتم كه از هر جهت مورد اطمينان بود ، بيست و پنج سال خدمتگزارى زائران خانه حق را به عهده داشت ، نيكان و پاكان سعى داشتند در اين سفر ملكوتى در معيت او باشند .

روزى در محضر او از اين مقوله سخن بود ، داستان اعجاب‏انگيزى در يكى از سفرهايش برايم تعريف كرد .

گفت : تعدادى زائر در يكى از سال‏ها براى رفتن به حج از طريق عراق همراه من شدند ، همه در اتوبوس مستقر گشته ، تا طى راه نمايند ، در اين ميان يك زن و شوهر كه از چهره آنان آثار عظمت و ادب و عبوديت مى‏درخشيد براى سوار شدن به اتوبوس نزديك شدند و اين دو نفر آخرين مسافران من بودند و هر دو از اصفهان در كاروان من نام‏نويسى داشتند .

با احترام هر دو را سر جاى مخصوص به خودشان نشاندم ، يكى از بدرقه‏كنندگان سفارش هر دو را با حالتى خاص به من داشت .

زيارت عالى عتبات را در عراق طى كرديم ، پس از آن عازم حج شديم ، به مدينه رسيده مدتى در آنجا اقامت كرديم ، سپس آماده رفتن به ميقات شديم ، در بين مسافران آن سال من ، آن مرد و زن حال ديگرى داشتند ، انقلاب حال به آنان مهلت نمى‏داد ، تا به مسجد شجره رسيديم ، جمعيت در آن ناحيه موج مى‏زد ، هر كس با سرعت هرچه تمام‏تر به فكر محرم شدن بود ، پيرمرد از من مهلت خواست تا غسل كند ، وسائل غسلش را فراهم كردم ، غسل كرد و دو پارچه احرام را بر خود بست ، گريه به او مهلت نمى‏داد ، او را براى گفتن تلبيه حاضر كردم ، سؤال كرد : معناى تلبيه چيست ؟ عرضه داشتم :

يعنى : اى خداى مهربان ! مرا دعوت كردى به حريم قرب تو درآيم ، آمدم ؛ گفت : آه معناى تلبيه اين است ؟ ! يكى دو بار در شدت انقلاب حال گفت : خدايا آمدم ، آمدم و ناگهان نقش زمين شد ؛ با كمال حيرت بالاى سرش قرار گرفتم ، ديدم از دنيا رفته است[317] .

308 ـ مرض غفلت

مردى به موسى گفت : تو مى‏گويى در اثر گناه قلب آدمى سياه مى‏شود ، پس چرا من هر اندازه گناه مى‏كنم قلبم سياه نمى‏شود ؟

موسى گفت : سياهى و تيره‏گى دل از اين بالاتر چيست كه سياهى و تيرگى قلب خود را درك نمى‏كنى ![318]

309 ـ بالاترين انتخاب

ابوالمؤيد موفق بن احمد اخطب الخطباى خوارزمى در كتاب «المناقب» به سند خود از ابو سليمان راعى نقل مى‏كند كه گفت:

شنيدم از آن حضرت كه مى‏فرمود:

در شب معراج خداى متعال به من وحى فرمود كه : يا محمد ! نظر كردم به سوى اهل زمين و ترا از ميان ايشان برگزيدم و نامى از نام‏هاى خود براى تو جدا كردم .

/ 380