آراى علما و دانشمندان درباره ربيع مختلف است ، گروهى او را شيعه واقعى و مخلص و از موثقين شمردهاند مانند مولا سلطان حسين واعظ استرآبادى كه معاصر با شيخ بهايى بوده .او در كتاب فارسى خود موسوم به «تحفة المؤمنين» مىگويد :او از اصحاب امام حسن عليهالسلام است و چون خبر شهادت آن حضرت به او رسيد چندان گريست كه چشمانش معيوب شد ، يكى به او گفت : چرا علاج چشمان خود نكنى ؟گفت : من مشغول از ايشانم ، آن شخص گفت : دعا كن تا بينا شوى ، ربيع گفت :اهم از اين مطلب هست كه در آن باب دعا كنم و گفتهاند : ربيع بن خثيم سخن كم مىگفت و به هر فضولى در محاورات دنيا متكلم نمىشد ، هر چه مىفرمود همه موعظه بود و نصيحت و چون خبر شهادت شاه شهيدان امام حسين عليهالسلام را شنيد سه مرتبه از دل پاك آه دردناك كشيد و بىخود افتاد و كسى ديگر تا آخر عمر او را سخنگو و خندهروى نديد و الحق جاى آن بوده[245] .
236 ـ تعليم عمل براى رسيدن به بهشت
معاذ بن جبل مىگويد : در غزوه تبوك خدمت رسول اللّه صلىاللهعليهوآله بوديم ، گرماى سختى بود ، در حدى كه مردم از هم جدا شده بودند ، من از همه به پيامبر نزديكتر بودم ، نزديكتر شدم و گفتم : يا رسول اللّه ! عملى به من بياموز كه داخل بهشت شوم و از آتش دوزخ دور گردم ، فرمود : مسئله بزرگى پرسيدى ، ولى آسان است در صورتى كه خداوند بر بندهاش آسان كند ، آن گاه فرمود : خدا را عبادت كن و به او شرك نورز ، نماز واجب را ادا كن و زكات مفروضه را بپرداز و روزه ماه رمضان را بگير .آن گاه فرمود : تو را به درهاى بهشت آگاهى دهم ؟ عرضه داشتم : آرى ، فرمود :روزه سپر است ، صدقه كفاره عطا است و برخاستن مرد در دل تاريك شب جهت كسب رضايت حق ، سپس آيه شريفه تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ را قرائت كرد[246] .
237 ـ بهتر از بهتر
محمد بن ابى عمير ثقه جليل القدر كه از فضل بن شاذان روايت شده كه گويد : به عراق رسيدم و ديدم كسى رفيق خود را سرزنش مىكند و مىگويد : تو مرد عايلهدارى هستى و براى معيشت آنان به كسب و كار نياز دارى و من بيم آن دارم كه بر اثر طول سجدههايت نور چشمت از دست برود .چون اينگونه فراوان سخن گفت ، فرياد زد : مرا فراوان سرزنش كردى ، واى بر تو ! اگر چشم كسى در اثر سجده از دست مىرفت . هر آينه چشم ابن ابى عمير از دستش رفته بود ، چه گمان دارى به مردى كه پس از نماز صبح به سجده شكر مىرفت ، پس برنمىداشت مگر به هنگام ظهر .فضل گويد : نزد محمد بن ابى عمير رفتم ديدم به سجده است ، پس سجده را طولانى كرد ، چون سرش را برداشت و فضل طولانى شدن سجده را تذكر داد ، گفت : اگر جميل دراج را مىديدى چه مىكردى ؟