235 ـ شخصيت ربيع بن خثيم - عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



235 ـ شخصيت ربيع بن خثيم

آراى علما و دانشمندان درباره ربيع مختلف است ، گروهى او را شيعه واقعى و مخلص و از موثقين شمرده‏اند مانند مولا سلطان حسين واعظ استرآبادى كه معاصر با شيخ بهايى بوده .

او در كتاب فارسى خود موسوم به «تحفة المؤمنين» مى‏گويد :

او از اصحاب امام حسن عليه‏السلام است و چون خبر شهادت آن حضرت به او رسيد چندان گريست كه چشمانش معيوب شد ، يكى به او گفت : چرا علاج چشمان خود نكنى ؟

گفت : من مشغول از ايشانم ، آن شخص گفت : دعا كن تا بينا شوى ، ربيع گفت :

اهم از اين مطلب هست كه در آن باب دعا كنم و گفته‏اند : ربيع بن خثيم سخن كم مى‏گفت و به هر فضولى در محاورات دنيا متكلم نمى‏شد ، هر چه مى‏فرمود همه موعظه بود و نصيحت و چون خبر شهادت شاه شهيدان امام حسين عليه‏السلام را شنيد سه مرتبه از دل پاك آه دردناك كشيد و بى‏خود افتاد و كسى ديگر تا آخر عمر او را سخنگو و خنده‏روى نديد و الحق جاى آن بوده[245] .

236 ـ تعليم عمل براى رسيدن به بهشت

معاذ بن جبل مى‏گويد : در غزوه تبوك خدمت رسول اللّه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بوديم ، گرماى سختى بود ، در حدى كه مردم از هم جدا شده بودند ، من از همه به پيامبر نزديك‏تر بودم ، نزديك‏تر شدم و گفتم : يا رسول اللّه ! عملى به من بياموز كه داخل بهشت شوم و از آتش دوزخ دور گردم ، فرمود : مسئله بزرگى پرسيدى ، ولى آسان است در صورتى كه خداوند بر بنده‏اش آسان كند ، آن گاه فرمود : خدا را عبادت كن و به او شرك نورز ، نماز واجب را ادا كن و زكات مفروضه را بپرداز و روزه ماه رمضان را بگير .

آن گاه فرمود : تو را به درهاى بهشت آگاهى دهم ؟ عرضه داشتم : آرى ، فرمود :

روزه سپر است ، صدقه كفاره عطا است و برخاستن مرد در دل تاريك شب جهت كسب رضايت حق ، سپس آيه شريفه تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ را قرائت كرد[246] .

237 ـ بهتر از بهتر

محمد بن ابى عمير ثقه جليل القدر كه از فضل بن شاذان روايت شده كه گويد : به عراق رسيدم و ديدم كسى رفيق خود را سرزنش مى‏كند و مى‏گويد : تو مرد عايله‏دارى هستى و براى معيشت آنان به كسب و كار نياز دارى و من بيم آن دارم كه بر اثر طول سجده‏هايت نور چشمت از دست برود .

چون اين‏گونه فراوان سخن گفت ، فرياد زد : مرا فراوان سرزنش كردى ، واى بر تو ! اگر چشم كسى در اثر سجده از دست مى‏رفت . هر آينه چشم ابن ابى عمير از دستش رفته بود ، چه گمان دارى به مردى كه پس از نماز صبح به سجده شكر مى‏رفت ، پس برنمى‏داشت مگر به هنگام ظهر .

فضل گويد : نزد محمد بن ابى عمير رفتم ديدم به سجده است ، پس سجده را طولانى كرد ، چون سرش را برداشت و فضل طولانى شدن سجده را تذكر داد ، گفت : اگر جميل دراج را مى‏ديدى چه مى‏كردى ؟

/ 380