نقاشان چينى هر روز انواع و اقسام رنگها ، از امير مىگرفتند و نقاشى مىكردند ، ولى نقاشان رومى در به روى خود بسته بودند و به هيچ رنگى توسل نجستند و فقط ديوار را صيقل مىزدند . چون روز موعود و زمان امتحان فرا رسيد ، امير حاضر شد .نقاشى چينىها را ديد ، ولى بهتر از آن عكسهاى تصاويرى بود كه روميها بر ديوارهاى صيقل خورده و صاف شده پديدار ساخته بودند .مولانا در اين زمينه مىگويد :
روميان آن عارفانند اى پسر ليك صيقل كردهاند آن سينهها اهل صيقل رستهانداز بوى و رنگ نقش و قشر و علم را بگذاشتند رايت عين اليقين افراشتند[148] نى ز تكرار و كتاب و نى هنر پاك از آز و حرص و بخل و كينهها دمى بينند خوبى بىدرنگ رايت عين اليقين افراشتند[148] رايت عين اليقين افراشتند[148]
138 ـ آن نياز و سوز و دردت پيك ماست
آن يكى اللّه مىگفتى شبى گفت شيطانش خموش اى سخت رو اين همه اللّه گفتى از عتو مىنيايد يك جواب از پيش تخت او شكسته دل شد و بنهاد سر گفت هين از ذكر چون واماندهاى گفت لبيكم نمىآيد جواب گفت خضرش كه خدا گفت اين به من نى كه آن اللّه تو لبيك ماست نى تو را در كار من آوردهام حيلهها و چارهجويىها تو ترس و عشق تو كمند لطف ماست جان جاهل زين دعا جز دور نيست بر دهان و بر دلش قفل است و بند تا ننالد با خدا وقت گزند[149] تا كه شيرين گردد از ذكرش لبى چند گويى آخر اى بسيار گو خود يكى اللّه را لبيك كو چند اللّه مىزنى با روى سخت ديد در خواب او خضر را در حضر چون پشيمانى از آن كش خواندهاى زان همىترسم كه باشم رد باب كه برو با او بگو اى ممتحن آن نياز و سوز و دردت پيك ماست نه كه من مشغول ذكرت كردهام جذب ما بود و گشاد آن پاى تو زير هر يا رب تو لبيك ماست زان كه يا رب گفتنش دستور نيست تا ننالد با خدا وقت گزند[149] تا ننالد با خدا وقت گزند[149]
139 ـ گرچه زمين نيست خبردارتر
شير خدا شاه ولايت على روز احد چون صف هيجا گرفت غنچه پيكان به گل او نهفت صد گل راحت ز گل او شكفت صيقلى شرك خفى و جلى تير مخالف به تنش جا گرفت صد گل راحت ز گل او شكفت صد گل راحت ز گل او شكفت