138 ـ آن نياز و سوز و دردت پيك ماست - عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



نقاشان چينى هر روز انواع و اقسام رنگ‏ها ، از امير مى‏گرفتند و نقاشى مى‏كردند ، ولى نقاشان رومى در به روى خود بسته بودند و به هيچ رنگى توسل نجستند و فقط ديوار را صيقل مى‏زدند . چون روز موعود و زمان امتحان فرا رسيد ، امير حاضر شد .

نقاشى چينى‏ها را ديد ، ولى بهتر از آن عكس‏هاى تصاويرى بود كه روميها بر ديوارهاى صيقل خورده و صاف شده پديدار ساخته بودند .

مولانا در اين زمينه مى‏گويد :

  • روميان آن عارفانند اى پسر ليك صيقل كرده‏اند آن سينه‏ها اهل صيقل رسته‏انداز بوى و رنگ نقش و قشر و علم را بگذاشتند رايت عين اليقين افراشتند[148]

  • نى ز تكرار و كتاب و نى هنر پاك از آز و حرص و بخل و كينه‏ها دمى بينند خوبى بى‏درنگ رايت عين اليقين افراشتند[148] رايت عين اليقين افراشتند[148]

138 ـ آن نياز و سوز و دردت پيك ماست

  • آن يكى اللّه مى‏گفتى شبى گفت شيطانش خموش اى سخت رو اين همه اللّه گفتى از عتو مى‏نيايد يك جواب از پيش تخت او شكسته دل شد و بنهاد سر گفت هين از ذكر چون وامانده‏اى گفت لبيكم نمى‏آيد جواب گفت خضرش كه خدا گفت اين به من نى كه آن اللّه تو لبيك ماست نى تو را در كار من آورده‏ام حيله‏ها و چاره‏جويى‏ها تو ترس و عشق تو كمند لطف ماست جان جاهل زين دعا جز دور نيست بر دهان و بر دلش قفل است و بند تا ننالد با خدا وقت گزند[149]

  • تا كه شيرين گردد از ذكرش لبى چند گويى آخر اى بسيار گو خود يكى اللّه را لبيك كو چند اللّه مى‏زنى با روى سخت ديد در خواب او خضر را در حضر چون پشيمانى از آن كش خوانده‏اى زان همى‏ترسم كه باشم رد باب كه برو با او بگو اى ممتحن آن نياز و سوز و دردت پيك ماست نه كه من مشغول ذكرت كرده‏ام جذب ما بود و گشاد آن پاى تو زير هر يا رب تو لبيك ماست زان كه يا رب گفتنش دستور نيست تا ننالد با خدا وقت گزند[149] تا ننالد با خدا وقت گزند[149]

139 ـ گرچه زمين نيست خبردارتر

  • شير خدا شاه ولايت على روز احد چون صف هيجا گرفت غنچه پيكان به گل او نهفت صد گل راحت ز گل او شكفت

  • صيقلى شرك خفى و جلى تير مخالف به تنش جا گرفت صد گل راحت ز گل او شكفت صد گل راحت ز گل او شكفت

/ 380