عرفان اسلامي جلد سيزدهم - عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


عرفان اسلامي جلد سيزدهم

حسين انصاريان

1 ـ جمال دل

آورده‏اند كه محنت‏زده‏اى در راهى مى‏رفت ، مخدّره‏اى بس با جمال پيشش آمد ، چشمش بر كمال حسن او افتاد ، دلش صيد آن جمال گشت ، بر پى آن مخدّره مى‏رفت ، چون آن مخدّره به در سراى خود رسيد ، التفاتى كرد ، آن محنت‏زده را ديد بر پى وى ، گفت : مقصود چيست ؟ گفت : سلطان جمال تو بر نهادِ ضعيفم سلطنت رانده است و در كمند قهر خويش آورده است ، با توام دعوى عشقبازى است و اين دعوى نه مجازى است .

آن مخدّره را بر كسوت جمال ، حليّت عقل بر كمال بود ، گفت : اين مسئله تو را فردا جواب دهم و اين اشكال تو حل كنم . روز ديگر آن ممتحن منتظر نشسته بود و ديده گشاده ، تا جمال بر كمال مقصود كى آشكار گردد و واقعه او چون حل كند ؟

آن مخدّره مى‏آمد و از پى او پرستارى آيينه در دست ، گفت : اى پرستار ! آن آينه فراروى او دار تا به آن سر و روى ، او را رسد كه با ما عشقبازى كند و تمنّاى وصال ماش بود ؟!!

دلْ مشتاق جمال دل ديگر است و روحش روحى غير از ارواح ، مشتاق در سلطه عشق حق است ، مشتاق عاشق عبادت و دورى از گناه است ، عارف دلخسته يار و جان نثار محبوب است ، اهل حال فرموده‏اند :

قُلُوبُ الْمُشْتاقينَ مُنَوَّرَة بِنُورِ اللّه فَإِذا تَحَرَّكَ اشْتِياقَهُمْ أَضاءَ النُّورُ مابَيْنَ السَّماءِ وَالأَرْضِ ، فَيَعْرِضَهُمُ اللّه عَلَى الْمَلائِكَةِ وَيَقُولُ : هؤلاءِ المُشْتاقُونَ إِلَىَّ ، أُشْهِدُكُمْ أَنّى إِلَيْهِمْ أَشْوَق .

دل‏هاى مشتاقان حق وحقيقت روشن به نور خداست، چون شوقشان به حركت آيد ، بين آسمان و زمين نور بدرخشد . حضرت حق آنان را به ملائكه نشان مى‏دهد ومى‏فرمايد:

اينان مشتاق منند، شاهد باشيد كه من به آنان مشتاق‏ترم[1] .

2 ـ سيماى عارفان

يكى از تربيت‏شدگان اين مكتب مى‏گويد :

در بعضى از سفرها به بزرگى برخوردم كه سيمايش به سيماى عارفان مى‏ماند . با او همراه شده در عرض طريق بدو گفتم : « كَيْفَ الطّريقُ إِلى اللّه » ؟ راه به سوى خدا چگونه است ؟

گفت : « لَوْ عَرَفْتَ اللّهَ لَعَرَفْتَ الطَّريقَ » . اگر او را يافته بودى راه به سوى او را نيز آگاه مى‏شدى .

پس گفت : اى مرد سالك ! بگذار و دور كن از خود خلاف و اختلاف را .

گفتم : علما را چگونه خلاف و اختلافى خواهد بود ؟ چه آن‏ها مؤيّد از جانب حقّند .

گفت : چنين است كه مى‏گويى الاّ فى التجريد التوحيد .

بدو گفتم : معناى اين جمله چيست ؟

گفت : « فِقْدانُ رُؤْيَةِ ما سواهُ لِوِجْدانه » . با بودن او غير را نديدن .

كه منظور از اين جمله نفى هر معبود باطل و مقيّد بودن به طاعت و عبادت حق است.

/ 380