206 ـ ادريس و نماز
امام صادق عليهالسلام مىفرمايد : به وقت ورود به شهر كوفه از مسجد سهله ديدن كن و در آن جايگاه با عظمت ، نماز بگزار و حل مشكلات دينى و دنيوى خود را از خداى مهربان بطلب .مسجد سهله خانه ادريس است ، پيامبرى كه در آنجا به پيشه خياطى مشغول بود و نمازش را در آن جايگاه اقامه مىكرد.آرى ، كسىكه در آنجا دست نياز به سوى بىنياز بردارد ، بىجواب نمىماند و در قيامت در جنب حضرت ادريس از مقام بلندى برخوردار خواهد بود و به خاطر عبادت و نيازمندى در آن محل مقدس از رنج دنيا و شر دشمنان ، در پناه حق قرار خواهد گرفت.ادريس از قديمىترين پيامبران خداست و مفسر بزرگ قرآن مرحوم طبرسى او را جدّ پدرى نوح مىداند[216] .207 ـ حضرت نوح عليهالسلام و نماز
امام محمد باقر عليهالسلام مىفرمايد :پرستش خداوند بزرگ و اخلاص به پيشگاه او و بىهمتا دانستن حضرت حق كه خداوند فطرت مردم را بر آن قرار داده ، اصول آيين نوح را تشكيل مىداد و پروردگار مهربان از نوح و همه انبيا پيمان گرفت كه او را فرمان ببرند و از شرك دورى جويند و خداوند عزيز ، حضرت نوح را به نماز و امر به معروف و نهى از منكر و رعايت حلال و حرام دعوت كرد[217] .208 ـ حضرت ابراهيم عليهالسلام و نماز
ابراهيم خليل كه از او به عنوان قهرمان توحيد و پيامبر بتشكن ياد مىشود ، به فرمان الهى ، هاجر و اسماعيل را حركت داد و به دلالت حضرت حق راه پيمود ، تا به جايگاه كعبه رسيد ؛ آن طفل شيرخوار و مادرش را بنا به خواست خدا ، در آن سرزمين بىآب و علف با مختصرى طعام و پيمانهاى از آب پياده كرد .سپس از همسر مهربان خود خداحافظى كرد و اراده باز گشت نمود ؛ در اين وقت ، هاجر دامن ابراهيم را گرفت و عرضه داشت : چرا مىروى و به كجا مىروى و به كجا خواهى رفت ؟ ما را در اين دشت هولناك و زمين بىآب و علف به كه وامىگذارى؟!ابراهيم ، زارى هاجر را نديده گرفت و با آرامشى كه خاص مردان خداست به هاجر گفت : اينكه تو و اين طفل گرسنه را در اين بيابان مىگذارم ، فرمان خداست .هاجر چون اين آهنگ گرم و دلپذير را شنيد به جاى خويش بازگشت و در برابر حكم حكيمانه حق تسليم شد و پيش خود گفت : اگر ماندن من با اين كودك در اين بيابان وحشتزا فرمان خداست ، باك ندارم ؛ زيرا او حافظ و نگهبان من و كودك من است .حاجت به عرض حاجت واظهار حال نيست از پيشگاه عشق مثالى رسيده است دل دادهايم سر به كمندت نهادهايم سرتاسر جهان همه دشمن اگر بود اين يار پنج روزه غم آرد نشاط او دل با كسى سپار كه او را زوال نيست آنجا كه جود اوست مجال سؤال نيست جستم زعقل چاره به جز امتثال نيست سر را مجال از تو و دل را ملال نيست ما را به غير دوست ، كسى در خيال نيست دل با كسى سپار كه او را زوال نيست دل با كسى سپار كه او را زوال نيست