مىگويند : حجّاج بن يوسف ثقفى كه در پليدى و خباثت نظير نداشت به كوفه آمد و آنجا را از طرف عبدالملك مقرّ حكومت خود قرار داد ، به او گفتند : در اين شهر ، افرادى مستجاب الدعوه هستند . گفت : همه آنها را كنار سفره من حاضر كنيد ، همه را آوردند . به آنان گفت : غذا بخوريد ، آنها هم از آن سفره خوردند . سپس به آنان گفت :برويد . چون رفتند ، به اطرافيانش گفت : با اين غذاى حرامى كه اينان خوردند ، مطمئن باشيد كه ديگر دعايشان مستجاب نخواهد شد !![122]
115 ـ رعايت حلال و حرام
پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله فرمود : قومى وارد قيامت مىشوند كه حسنات آنها مانند كوههاى تهامه است ، ولى آنان را به آتش مىبرند . عرض كردند : در پرونده آنان نماز هست ؟فرمود : آرى . گفتند : روزه دارند ؟ فرمود : آرى ؛ حتّى در پرونده خود نماز شب هم دارند ، ولى آنچه باعث به آتش رفتن آنها است ، اين است كه در برخورد به مال دنيا رعايت حلال و حرام خدا را ننمودند !![123]
116 ـ درجه اهل معرفت
يزيد بن مذعور مىگويد :اوزاعى را پس از مرگ به خواب ديدم و به او گفتم : بهترين عملى كه به آن تقرّب جويم چيست ؟ گفت : درجهاى بلندتر از درجه اهل معرفت نديدم[124] .
117 ـ عبادت اميرالمؤمنين عليهالسلام
عالم بزرگ شيعه ، شيخ مفيد در كتاب «الارشاد» حديثى از حضرت صادق عليهالسلامدر توضيح عبادت اميرالمؤمنين عليهالسلام بدين مضمون نقل مىكند :واللّه قسم على بن ابىطالب عليهالسلام تا از دنيا رفت هرگز حرامى نخورد و دو امرى از اوامر حق بر او عرضه نشد ، مگر اين كه سختترين آن دو را براى عمل اختيار كرد و بر پيامبر صلىاللهعليهوآله شدّتى نازل نشد مگر اين كه على را از باب اطمينانى كه به او داشت خبر كرد ؛ زيرا در امّت جز اميرالمؤمنين كسى طاقت عمل كردن به مانند پيغمبر نداشت ، على عمل مىكرد عمل شخص ترسناك ، آن حضرت خود را بين بهشت و جهنّم مىديد ، اميد ثواب و ترس از عقاب داشت ، از كاركرد دست خود و محصول رنجى كه در كار كردن كشيده بود ، هزار بنده در راه خدا آزاد كرد .قوت اهل بيتش را روغن و سركه و خرما قرار داده بود ، لباسش از كرباس بود و اگر آستينش بلند مىآمد ، قيچى مىخواست و آن را قطع مىكرد .كسى از اولادش در اين امور شبيهتر از امام سجّاد عليهالسلام نبود ، حضرت باقر عليهالسلاموارد بر پدر بزرگوار شد ، ديد پدر مهربانش به حدّى از عبادت رسيده كه كسى به آن حد نرسيده ، رنگش از بيدارى شب زرد شده بود و چشمانش گويى از شدّت گريه سوخته بود و جبههاش جراحت داشت ، بينى آن جناب از كثرت سجود گويى پاره شده بود ، ساق پاى آن حضرت از زيادى ايستادن در نماز ورم كرده بود .