67 ـ گر رضاى خويش مىجويى خطاست
عاشقى در موج دريايى فتاد گفتش اى مسكين برون آرم تو را پاسخ اين دادش كه اى روشن روان بر مراد خود نخواهم يك نفس چون ز حق گردى رضاى حق طلب گر رضاى خويش مىجويى خطاست چون تو راضى گشتى او را همرضاست عاقلى از ساحلش آواز داد يا چنين سرگشته بگذارم تو را گر زمن پرسى نه اين خواهم نه آن زان كه مقصودم مراد اوست بس حكم او را هم رضا ده روز و شب چون تو راضى گشتى او را همرضاست چون تو راضى گشتى او را همرضاست