خداوند به موسى فرمود : آنچه خير است بياموز و به آن كه نمىداند ياد بده ، من قبور معلمان و دانشآموزان خير را روشن مىكنم تا از جاى برزخى خود وحشت نكنند[415] .
403 ـ عابد و ذوالقرنين
ذوالقرنين كه نامش در قرآن مجيد آمده با لشگر فراوانى از بيابانى عبور مىكرد ، پيرمردى را ديد مشغول نماز است و به عظمت ذوالقرنين توجهى نكرد ، ذوالقرنين از بزرگى روح او در تعجّب شد ، پس از تمام شدن نمازش به او گفت : چگونه با ديدن خدم و حشم بزرگى دستگاه من نهراسيدى و در حال تو تغييرى پيدا نشد ، عرضه داشت :با كسى مشغول مناجات بودم كه قدرت و لشگرش بىنهايت است ، ترسيدم از او منصرف شوم و به تو متوجه گردم از عنايتش محروم گردم و ديگر دعايم را اجابت ننمايد !ذوالقرنين فرمود : اگر مرا همراهى كنى تمام خواستههايت را اجابت مىكنم ، عرضه داشت : من حاضرم همه جا با تو باشم به شرط آن كه چهار چيز برايم ضمانت كنى :
اول
صحتى كه هرگز بيمارى از پس آن نباشد .
دوم
نعمتى كه زوال نداشته باشد .
سوم
جوانى و قدرتى كه پيرى و سستى در آن ديده نشود .
چهارم
حياتى كه مرگ نداشته باشد .ذوالقرنين گفت : مرا هرگز بر اين امور قدرت نيست ، عابد گفت : پس من از كسى كه تمام امور در تحت قدرت اوست دست برنمىدارم و به شخصى كه مثل خود من عاجز و محتاج به غير است تكيه نمىنمايم[416] .
404 ـ تا از مرگ غفلت نكنيم
حضرت ذوالقرنين عبورش به مردمى افتاد كه هر كس مردگان خود را جلوى خانهاش دفن كرده است ، سبب اين كار را پرسيد ؛ گفتند : براى آن است كه هر صبح و شام نظرمان بر قبور اشخاصى كه مثل ما بودهاند و با آنها زندگى كرده بوديم بيفتد تا از مرگ غفلت نكنيم و به فكر عاقبت كار خويش باشيم ؛ زيرا مىدانيم كه يك روزى ما هم مانند آنان مقيم برزخ خواهيم شد ! !از طرفى ديد منازل آنان درب ندارد ، پرسيد اين چه وضع است ؟ جواب دادند :براى آن كه بين ما دزد و خائن نيست ، خداوند به هر كس هر چه عطا كرده به همان قانع است و هرگز دست به طرف مال كسى دراز نمىكند و ما را حاكم و پادشاه نيست ؛ زيرا همه ما موظف به رفع نزاعيم و از طرفى نزاعى بين ما رخ نمىدهد ، بلكه آن قدر با هم مهربانيم كه وقتى زندگى ما را نظر مىكنى انگار همه با هم يكى هستيم و آن چنان بر هواى نفس غالبيم كه نفعى را به غير حق به طرف خود نمىكشيم و بين ما دروغ وجود ندارد ؛ زيرا دروغ مقدمه جلب نفع از براى خود و ضرر به ديگرى است و ما نفع غير را به منفعت خود ترجيح مىدهيم و ما پدران خود را نيز اين چنين يافتيم .ذوالقرنين گفت : چگونه است كه همه شما را خرسند و خندان مىبينيم و مثل اين كه غم و اندوهى در بين شما وجود ندارد ، گفتند : براى اين است كه هر چه پيش آيد از خدا مىدانيم و او هم هر چه صلاح ماست براى ما مقرّر مىدارد و هر كس را هر چه صلاح اوست پيش آيد بايد خندان و خرسند باشد نه غمناك و اندوهگين[417] .