402 ـ آنچه خير است بياموز - عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


402 ـ آنچه خير است بياموز

خداوند به موسى فرمود : آنچه خير است بياموز و به آن كه نمى‏داند ياد بده ، من قبور معلمان و دانش‏آموزان خير را روشن مى‏كنم تا از جاى برزخى خود وحشت نكنند[415] .

403 ـ عابد و ذوالقرنين

ذوالقرنين كه نامش در قرآن مجيد آمده با لشگر فراوانى از بيابانى عبور مى‏كرد ، پيرمردى را ديد مشغول نماز است و به عظمت ذوالقرنين توجهى نكرد ، ذوالقرنين از بزرگى روح او در تعجّب شد ، پس از تمام شدن نمازش به او گفت : چگونه با ديدن خدم و حشم بزرگى دستگاه من نهراسيدى و در حال تو تغييرى پيدا نشد ، عرضه داشت :

با كسى مشغول مناجات بودم كه قدرت و لشگرش بى‏نهايت است ، ترسيدم از او منصرف شوم و به تو متوجه گردم از عنايتش محروم گردم و ديگر دعايم را اجابت ننمايد !

ذوالقرنين فرمود : اگر مرا همراهى كنى تمام خواسته‏هايت را اجابت مى‏كنم ، عرضه داشت : من حاضرم همه جا با تو باشم به شرط آن كه چهار چيز برايم ضمانت كنى :

اول

صحتى كه هرگز بيمارى از پس آن نباشد .

دوم

نعمتى كه زوال نداشته باشد .

سوم

جوانى و قدرتى كه پيرى و سستى در آن ديده نشود .

چهارم

حياتى كه مرگ نداشته باشد .

ذوالقرنين گفت : مرا هرگز بر اين امور قدرت نيست ، عابد گفت : پس من از كسى كه تمام امور در تحت قدرت اوست دست برنمى‏دارم و به شخصى كه مثل خود من عاجز و محتاج به غير است تكيه نمى‏نمايم[416] .

404 ـ تا از مرگ غفلت نكنيم

حضرت ذوالقرنين عبورش به مردمى افتاد كه هر كس مردگان خود را جلوى خانه‏اش دفن كرده است ، سبب اين كار را پرسيد ؛ گفتند : براى آن است كه هر صبح و شام نظرمان بر قبور اشخاصى كه مثل ما بوده‏اند و با آن‏ها زندگى كرده بوديم بيفتد تا از مرگ غفلت نكنيم و به فكر عاقبت كار خويش باشيم ؛ زيرا مى‏دانيم كه يك روزى ما هم مانند آنان مقيم برزخ خواهيم شد ! !

از طرفى ديد منازل آنان درب ندارد ، پرسيد اين چه وضع است ؟ جواب دادند :

براى آن كه بين ما دزد و خائن نيست ، خداوند به هر كس هر چه عطا كرده به همان قانع است و هرگز دست به طرف مال كسى دراز نمى‏كند و ما را حاكم و پادشاه نيست ؛ زيرا همه ما موظف به رفع نزاعيم و از طرفى نزاعى بين ما رخ نمى‏دهد ، بلكه آن قدر با هم مهربانيم كه وقتى زندگى ما را نظر مى‏كنى انگار همه با هم يكى هستيم و آن چنان بر هواى نفس غالبيم كه نفعى را به غير حق به طرف خود نمى‏كشيم و بين ما دروغ وجود ندارد ؛ زيرا دروغ مقدمه جلب نفع از براى خود و ضرر به ديگرى است و ما نفع غير را به منفعت خود ترجيح مى‏دهيم و ما پدران خود را نيز اين چنين يافتيم .

ذوالقرنين گفت : چگونه است كه همه شما را خرسند و خندان مى‏بينيم و مثل اين كه غم و اندوهى در بين شما وجود ندارد ، گفتند : براى اين است كه هر چه پيش آيد از خدا مى‏دانيم و او هم هر چه صلاح ماست براى ما مقرّر مى‏دارد و هر كس را هر چه صلاح اوست پيش آيد بايد خندان و خرسند باشد نه غمناك و اندوهگين[417] .

/ 380