روايت است :در ايام « مالك بن دينار » مردى بود كه تمام عمر خود را در خرابات به سر برده و روى به خير نياورد و انديشه نيكى بر او نگذشت . نيكان روزگار از او حذر كردند ، تا وقتى كه فرشته مرگ دست مطالبه به دامن عمرش دراز كرد . او چون دريافت وقت مرگ فرا رسيده نظر در جرايد اعمال خود كرد ، نقطه اميدى در آن نديد . به جويبار عمر نگريست شاخى كه دست اميد بر آن توان زد نيافت ، آهى از عمق جان كشيد و به سوى ربّ الارباب روى كرد و گفت :« يا مَنْ لَهُ الدُّنْيا وَالآخِرَةُ ارْحَمْ مَنْ لَيْسَ لَهُ الدُّنْيا وَالآخِرَةُ »[36] .اين را گفت و جان داد .اهل شهر به مرگ او شادى كردند و بر جنازه او به شادى گذشتند ، او را به بيرون شهر برده به مزبله انداختند و خاك و خاشاك بر جنازهاش ريختند .مالك بن دينار را در خواب گفتند : فلانى درگذشته و به مزبلهاش افكندهاند ، برخيز او را از آنجا بردار غسل بده و در مقبره نيكان دفن كن . گفت : پروردگارا ! او در ميان خلق به بدكارى معروف بود ؛ مگر چه چيز به درگاه كبرياى تو آورده كه سزاى چنين كرامتى شده است ؟جواب آمد : چون به حالت جان دادن رسيد كه نامه عمل خود را نظر كرد و چون همه را خطا ديد ، مُفلسانه به درگاه ما ناليد و عاجزانه به بارگاه ما نظر كرد ، چون دست بر دامن فضل ما زد ، بر دردمندى او رحم كرديم و چنان او را بخشيدم كه انگار گناهى نداشته بود ، از عذاب نجاتش داديم و به نعمتهاى پايدارش رسانديم ، كدام درد زده به درگاه ما ناليد كه او را شفا نداديم ؟ و كدام غمگين از ما خلاصى طلبيد كه خلعت شادكامى بر او نپوشانديم؟![37]
33 ـ توبه « وحشى »
در «مجمع البيان» در ذيل آيه :إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ . مسلماً خدا اين كه به او شرك ورزيده شود نمىآمرزد ، و غير آن را براى هر كس كه بخواهد مىآمرزد . و هر كه به خدا شرك بياورد ، مسلماً گناه بزرگى را مرتكب شده است .آمده است :وحشى و يارانش پس از به شهادت رساندن « حمزه » عموى پيامبر به مكّه فرار كردند ، سرانجام از عمل خود پشيمان شدند ، نامهاى به پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله نوشتند كه ما بر كرده خود پشيمانيم و علاقهمنديم به آيين اسلام رو كنيم ؛ ولى يكى از آيات قرآن مانع ماست آنجا كه مىفرمايد :وَالَّذِينَ لاَ يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَلاَ يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَلاَ يَزْنُونَ .و آنان كه معبود ديگرى را با خدا نمىپرستند ، و كسى را كه خدا خونش را حرام كرده است ، جز به حق نمىكشند ، و زنا نمىكنند .چون ما مرتكب گناهِ شرك و قتل و زنا شدهايم ، اميد به رحمت نداريم .