عرفان اسلامی جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 13

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



آن كه طمعش ميان مردم و حق حايل است و از اصلاح ستم و تباهى مانع ، خودت هستى . منصور گفت : واى بر تو چگونه طمع به من آيد كه همه سيم و زر جهان در دست دارم و هر ترش و شيرينم فراهم است ؟ در پاسخ گفت : هيچ كس را چون تو طمع در نگرفته ، فعلاً قدرت ، تو را سرپرست جان و مال مسلمانان ساخته و تو از كارهاى آنان به غفلت اندرى و به چپاول اموالشان چيره و خودسر ، در اين ميان پرده‏ها از گچ و آجر برآوردى و درهاى آهنين بر آن‏ها نهادى و دربانان مسلّح برگماشتى و خويش را در درون آن زندانى ساختى و كارمندانت را به گرد آوردن اموال و انباشتن آن گسيل نمودى و با اسلحه و دژبانانِ وسايل نقليه ، نيرومندشان ساختى و دستور دادى جز فلان و فلان كه نام برده‏اى به حضورت نرسند و از پذيرش ستمديده و درمانده و گرسنه و درويش و ضعيف و برهنه دريغ دارى و اينان كه حق در بيت‏المال دارند دور نگهداشتى !

هميشه آن چند نفر مخصوصانت كه از همه رعيت برگزيده داشتى و حجاب از پيش آنان برداشتى ، اموال را بگيرند و گرد كنند و انباشته و پس‏انداز خويش سازند .

گويند : اين مرد ، خود به خدا خائن است ، چرا ما به او خيانت نكنيم با اين كه مسخّر او شديم ، اينان ميان خود سازش كردند ، نگذارند وضع مردم و احوال آنان به تو گوشزد شود ، مگر آنچه را بخواهند و به سود خود دانند و هر كار گذارى از درت برآيد و با آنان مخالفت آغازد ، او را پيش تو مبغوض سازند و از در برانند و براى او پرونده بسازند تا از نظر بيفتد و خوار گردد .

چون اين وضع ميان تو و آنان گوشزد همگان شده ، مردم آنان را بزرگ شمارند و از آن‏ها بهراسند و نخستين دسته‏اى كه به سازش با آن‏ها بشتابند كارگزاران تو باشند كه بدان‏ها هديه برند و رشوه دهند تا دست ستمشان بر سر رعايا باز باشد و سپس مردم با نفوذ و ثروتمند از طبقه رعيت با آن‏ها سازش كنند تا بر ديگران ستم نمايند و سراسر بلاد خدا پر از طمع و ستم و تباهى شود .

اين چند نفر با تو شريك سلطنت شده و تو در غفلت اندرى . اگر دادخواهى به درگاه آيد نگذارند بر تو درآيد ، اگر خواهد هنگام خروج از خانه‏ات به تو شكايت برد مانع گماشتى ، بهانه اين كه براى مردم بازرس مظالم مقرّر داشتى و چون متظلّمى آيد هم آنان به بازرسى مظالم فرستند كه به شكايت او گوش ندهد و عرض حالش را به تو نرساند و بازرس از بيم آنان و ترس تو بپذيرد و پيوسته مظلوم بيچاره نزد او رفت و آمد كند و بدو پناه برد و استغاثه نمايد و او امروز و فردا كند و بهانه بتراشد و چون به جان آيد و تو بيرون آيى برابرت فرياد كشد و ناله سر دهد ، دربانانت او را به سختى بزنند و برانند تا عبرت ديگران شود و تو به چشم بنگرى و مانع نشوى ، با اين وضع چگونه مسلمانى بيايد .

من در روزگار جوانى به چين مسافرت مى‏كردم ، در يك سفرى پادشاهشان به كرى دچار شده بود و سخت مى‏گريست ، نديمانش او را دلدارى مى‏دادند و به شكيبايى مى‏كشانيدند ، گفت :

/ 380