عرفان اسلامی

حسین انصاریان

جلد 13 -صفحه : 380/ 217
نمايش فراداده

363 ـ عدىّ بن حاتم و مسأله انصاف

عدى از با وفاترين ياران اميرالمؤمنين عليه‏السلام و از عاشقان دلباخته آن حضرت بود .

عدى به دست پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ايمان آورد و در جمل و صفين و نهروان در ركاب امام على عليه‏السلام براى اعتلاى كلمه حق جنگيد و در جمل يك چشمش را در راه خدا از دست داد .

زمانى بين او و معاويه ملاقات دست داد ، معاويه به او گفت : فرزندانت چه شدند ؟

گفت : همه آن‏ها در ركاب على شهيد شدند . معاويه گفت : على در حق تو انصاف روا نداشت كه فرزندانش زنده ماندند ، ولى فرزندان تو در ركابش كشته شدند . عدى گفت : آه كه من انصاف را در حق على رعايت نكردم كه او در محراب عبادت شهيد شد و من هنوز زنده‏ام ! !

معاويه گفت : بدان كه هنوز قطره‏اى از خون عثمان باقى است و آن قطره خونخواهى نشود مگر به خون شريفى از اشراف يمن .

عدى گفت : سوگند به خداى ، آن دل‏ها كه از خشم و غضب نسبت به تو آكنده بود هنوز در سينه‏هاى ماست و آن شمشيرها كه با آن‏ها با تو مى‏جنگيديم اكنون بر دوش‏هاى ماست ، اگر قدمى از طريق خديعت به ما نزديك شوى قدمى براى ريشه كن كردن شرّت به تو نزديك شويم ، دانسته باش كه قطع حلقوم و سكرات مرگ بر ما آسان‏تر است از اين كه سخن ناهموار در حق محبوبمان على بشنويم[376] .

364 ـ قاضى محكمه و انصاف

در عصر معتضد عباسى مأمور بيت المال از دنيا رفت و قرض بسيارى از خود به جا گذاشت ، در حدى كه تمام ما ترك ميت به تمام قرض‏هايش فراگير نبود !

معتضد ، عبداللّه سليمان را نزد ابو حازم قاضى فرستاد كه خليفه چهل هزار دينار از مأمور طلبكار است ، طلبش را از ماترك عنايت كن .

عبداللّه پيام معتضد را به ابوحازم رساند ، ابوحازم به فكر فرو رفت ، سپس سر برداشت و گفت : تأديه اين چهل هزار دينار به يك نفر كمال بى‏انصافى است ، خليفه هم يكى از طلب كارهاست بايد ديد چه مقدار به او مى‏رسد ، انصاف آن است كه ما ترك بين تمام طلبكارها به نسبت تقسيم شود ، عبداللّه متحير شد و به قاضى گفت : خونت را هدر منما .

قاضى گفت : من از طريق انصاف دورى نكنم و راه خطا نپيمايم ، عبداللّه نزد معتضد آمد و جريان را بيان كرد ، معتضد قدرى فكر كرد ، سپس گفت : ابوحازم راست گفته است كه من هم يكى از طلبكارانم ، او انصاف داده من نيز از طريق انصاف بيرون نروم[377] .

365 ـ مقاومتى شجاعانه

ابن سكيت دانشمندى بزرگ و شجاع شيعه معاصر متوكّل عباسى است ، متوكّل از جانيان و بيرحمان به نام روزگار است .

متوكّل به وقت مستى و شرابخوارى كارهاى بسيار زشتى انجام مى‏داد ، از جمله شير گرسنه‏اى را به جان بى‏گناهى مى‏انداخت و گاهى مار خطرناكى را در آستين افراد جاى مى‏داد و بسيارى از اوقات كوزه و سبوهاى پر عقرب به گفته او در مجلسش مى‏شكستند تا عقرب‏ها به جان مردم بيفتند ! !