عرفان اسلامی

حسین انصاریان

جلد 13 -صفحه : 380/ 238
نمايش فراداده

384 ـ عابد و فاسق

امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد :

دو نفر وارد مسجد شدند ، يكى عابد و ديگرى فاسق ، پس از مدتى از مسجد خارج گشتند در حالى كه فاسق صديق شده بود و عابد فاسق و اين به خاطر اين بود كه عابد در مسجد به عبادتش نازيد و فاسق در مسجد بر فسقش پشيمان شد و به راه توبه رفت[397] .

385 ـ صديقين را بترسان

از امام صادق عليه‏السلام روايت شده :

خداوند به داود خطاب كرد : اى داود ! گناهكاران را بشارت ده و صديقان را بترسان ، عرضه داشت : چگونه ؟ !

خطاب رسيد به گناهكاران بگو : توبه را قبول مى‏كنم و از گناه مى‏گذرم و به نيكان بگو :

بترسيد از اين كه به اعمالتان بنازيد ؛ زيرا بنده‏اى نيست كه عجب او را آلوده كند مگر اين كه هلاك گردد[398] .

386 ـ از متكبّر در تعجّبم

ابو حمزه ثمالى از حضرت سجّاد عليه‏السلام نقل مى‏كند كه حضرت فرمود :

از متكبّر فخر فروش عجب دارم كه ديروز نطفه بود و فردا جيفه است ، عجب از كسى كه در حق خدا شك دارد در حالى كه اين همه مخلوقات الهى را مى‏بيند ، عجب از كسى كه منكر مرگ است ، در حالى كه هر شب و روزى مى‏ميرد و عجب از كسى كه جهان بعد را منكر است ، در حالى كه جهان فعلى را مى‏نگرد و عجب از كسى كه براى خانه فنا كار مى‏كند ، در حالى كه عمل براى خانه بقا را ترك كرده است[399] .

387 ـ همه از آدمند و آدم از خاك

و رسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله منع كرد از فخر نسب گفت : همه از آدمند و آدم از خاك .

و چون بلال بانگ نماز كرد ، بزرگان قريش گفتند : اين غلام سياه را چه محل بود كه اين وى را مسلم بود ؟ اين آيت بيامد كه :

إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللّهَ أَتْقَاكُمْ .

بى‏ترديد گرامى‏ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست[400] .

388 ـ به او مى‏گفتم نه !

نقل صحيح است كه علاّمه حلّى عليه رحمة الخفىّ والجلىّ در وقت احتضار كلمات فرج به او تلقين مى‏كرده‏اند مى‏گفته : لا ، پسرش بسيار مضطرب شده و از غايت اضطراب به جناب احديت استغاثه كرد و درخواست نمود كه شيخ را افاقه حاصل شود تا حقيقت حال ظاهر گردد ، شيخ را از استغاثه پسر فى الجمله افاقه حاصل شد ، از او پرسيد كه من هر چند شهادتين به تو عرض مى‏كردم مى‏گفتى : لا وجه اين چيست ؟

شيخ فرمود : تو شهادتين عرضه مى‏كردى و شيطان لعين خلاف او را تلقين مى‏كرد من به او مى‏گفتم : لا ، نه به تو ، هرگاه علامه حلّى با وجود مناعت شأن در آن وقت از دست او خلاصى نداشته باشد واى به حال ديگران كه چه شود و چه خواهد شد ؟ ![401]