نراقى با رعايت دقت و موقعيت مجلس بدون اين كه خم به ابرو بياورد از سيد خداحافظى كرد و به خانه خود رفت ، قضيه برخورد بحرالعلوم با نراقى در نجف اشرف با اعجاب بسيار شديد علما و طلاب روبرو شد ، آرى ، براى همگان اين موضوع بىسابقه بسيار سنگين بود ، تنها كسى كه از آن مجلس كمترين اثرى برنداشت نراقى بزرگ بود .
پس از چند روز كه از بازديد بحرالعلوم خبرى نشد ، باز وجود مبارك نراقى به ديدار او شتافت و سيد به گونه مجلس اوّل و شايد كمى سردتر با نراقى برخورد كرد ، مجلس دوم هم بدون اين كه در نراقى اثر سوء بگذارد تمام شد ، باز هم سيد به بازديد نراقى نرفت .
سفر نراقى رو به پايان بود ، نجف از آن پيش آمد در بهت و حيرت بود ، نراقى در روزهاى آخر سفر باز هم به ديدار سيد ميل كرد و براى بار سوم به زيارت آن مرد الهى شتافت ، چون وارد منزل شد علما و طلاب ديدند سيد بحرالعلوم با حالى عجيب تا درب منزل به استقبال نراقى شتافت و آن جناب را چون بندهاى در برابر مولا در آغوش گرفت و عجيب و غريب نسبت به آن حضرت رعايت ادب و احترام كرد و وى را تا داخل منزل برد و چون شاگردى در برابر استاد مقابل نراقى نشست و در كمال خضوع و تواضع از آن حضرت پذيرايى كرد .
پس از پايان مجلس سبب برخوردهاى اول و برخورد اخير را از علاّمه بحرالعلوم پرسيدند ، آن جناب جواب داد : من كتاب « جامع السعادات » را مطالعه كردم و آن را در نوع خود بىنظير ديدم ، آرزو داشتم مؤلف آن را ببينم و وى را آزمايش كنم كه آيا آنچه در آن كتاب در باب فضايل اخلاقى نوشته در خود او هست يا نه كه وى را در آن دو مجلس امتحان كردم و ديدم از ايمان و اخلاق و حلم و تواضع و صبر و عاقبتبينى بالايى برخوردار است و از اين جهت در مجلس سوّم كمال احترام و ادب و خشوع و خضوع را نسبت به وى مراعات كردم كه او مرد دين و پيكره اخلاق و مجسمه عمل صالح است[493] .
علاء مىگويد : يا اميرالمؤمنين ! از دست برادرم عاصم بن زياد به تو شكايت مىكنم .
اميرالمؤمنين عليهالسلام فرمود : عاصم چه كرده است ؟ عرض كرد : عبايى پوشيده و از دنيا كناره گرفته است . فرمود : او را نزد من بياوريد ، هنگامى كه عاصم به نزد اميرالمؤمنين عليهالسلام آمد حضرت فرمود : اى دشمن جان خود ! آيا به خانواده خود رحم نكردى از خدمت آنها سرباز زدى ، شيطان تو را گيج كرده[494] .
در حديث آمده : دو برادر مؤمن يك پدر و يك پسر به عنوان مهمان وارد بر اميرالمؤمنين عليهالسلامشدند ، با آنان غذا خورد و اين برنامه در عصر رياست حضرت بود . چون از غذا فارغ شدند ، قنبر طشت و ابريق و حولهاى آورد ، تا مهمانان دست خود را بشويند ، حضرت از جا برخاست و ظرف آب را از قنبر گرفت و به طرف پدر آمد و فرمود :