پس در اثناى اين كه او با اين حال بر بال مفارقت دنيا و دورى دوستان سوار است ناگاه اندوهى از اندوههايش به او هجوم آورد ، پس زيركىها و انديشههاى او سرگردان مانده از كار بيفتد و رطوبت زبانش خشك شود و چه بسيار پاسخ پرسش مهمى را دانسته ولى از بيان آن عاجز و ناتوان است و چه بسيار آواز سخنى كه دل او را دردناك مىكند مىشنود ، ولى خود را كر مىنماياند و آن آواز يا سخن از بزرگى است كه او را احترام مىنموده يا از خردسالى كه به او مهربان بوده است .
به حقيقت مرگ را سختىهايى است كه دشوارتر است از آن كه همه آنها بيان شود يا عقول مردم دنيا آن را درك كرده و بپذيرد[542] .
كعب الاحبار مىگويد : سليمان در مسيرش به يمن به مدينه طيّبه رسيد ، به همراهانش گفت : اينجا شهر هجرت پيامبر آخر زمان است ، خوشا بحال كسى كه به او مؤمن شود و از وى پيروى كرده ، در تمام امور حيات به او اقتدا كند .
وقتى به مكّه گذشت گفت : پيامبر عربى از اين شهر به مدينه مىرود ، خداوند يارى كنندگانش را يارى دهد ، دور و نزديك در پيشگاه حضرت او در مسئله حق مساويند ، در راه حق از ملامت كنندگان باك ندارد .
گفتند : اى پسر داود ! دين او چيست ؟ فرمود : آيين حنيف .
پرسيدند : بين ما و او چه زمانى فاصله است ؟ فرمود : بيش از هزار سال ، من به شما بگويم و بر شما واجب است به ديگران برسانيد كه او آقاى همه انبيا و خاتم رسولان است و نامش در كتب انبيا ثبت است .
چون سليمان از مكه گذشت ، فرياد مكه به جانب حق برخاست ، خطاب رسيد سبب گريهات چيست ؟ عرضه داشت: الهى ! تو بهتر مىدانى كه سليمان يكى از رسولان توست ، بر من گذشت و براى نماز و عبادت پياده نشد و به نزد من ذكر تو نگفت ، من دچار بتهاى بت پرستانم ، خداوند وحى فرمود : در آينده نزديك تو را از سجده كنندگان پُر كنم ، قرآن را در ابتداى امر در تو نازل كنم ، پيامبرى در كنار تو مبعوث كنم كه محبوبترين پيامبران من است ، قومى را در تو قرار دهم كه مرا عبادت كنند ، واجباتى بر عبادم تكليف كنم كه براى انجامش در نزد تو با سرعت زياد به سويت بشتابند و در كنار تو نالهها و ضجّهها و نوبهها به سويم برخيزد ، همانند ناله ناقه براى فرزندش و كبوتر براى جوجهاش ، دامنت را از بت و بت پرستى پاك كنم و تو را براى تمام جهانيان از بركت پيامبرم قبله سازم[543] .
` جاحظ ، دانشمند و اديب بسيار مشهور عرب در كتاب «البيان و التبيين» مىگويد :
قُسّ بن ساعده اَيادى از علما و حكماى بزرگ عصر جاهليّت بود ، در ميان مردم قسم خورد و گفت : در قسمم دروغگو نيستم ، براى خدا دينى است بهتر از دينى كه براى شماست .
او با آن كه رسول اسلام را درك نكرد ولى ايمان به او را در عصر جاهليت اعلام داشت ، مىگويند عمر درازى بر او گذشت ، نبى اسلام صلىاللهعليهوآله را به اسم و نسب مىشناخت ، خبر بعثتش را به مردم بشارت مىداد ، اهل تقوا بود و مردم را به تقوا دعوت مىكرد ، مطالبى مىگفت كه عوام از درك آن مطالب عاجز بودند ، جز خواص از عقلا سخنانش را نمىفهميدند ، پيامبر بعد از ظهور رسالت و بعثتش به وى دعا كرد و فرمود :