زندگى او براى خداست ، نه براى به دست آوردن گنج . مرگ او از اشتياق به خداست نه از ترس رنج و بيمارى .
ايمان و عباداتش انگيزهاى جز دريافت شايستگى خدا به ايمان و پرستش چيز ديگرى نيست ، او براى رسيدن به بهشت و درختان و جويبارهاى بهشتى كارى نمىكند ، چنان كه ترك كفر و معاصى براى او انگيزهاى جز وجه اللّه الاعظم ندارد . ترس از آتش نمىتواند محرّك او به بركنارى از كفر و معصيت بوده باشد .
خنده او موقعى است كه در مقابل قضاى الهى ، رضا و تسليم را مانند حلواى شكرين مىچشد .
آيا بندهاى كه به اين حال روحى باعظمت نايل شود ، جهان به امر و فرمان او نمىگردد ؟
مرگ او و مرگ فرزندانش در راه خدا و طبق مشيّت او مانند حلوايى است كه در گلويش فرو مىرود . جان كندن فرزندان از نظر آن انسان با وفا و جنازه آن فرزندان مانند ميوههاى چيده شده از درخت در مقابلش جلوه مىكند ، پس چنين شخصى به دعا كردن نيازى ندارد ، مگر اين كه رضاى خدا را در دعا و نيايش ببيند .
آرى ، رضاى در برابر مولا و خواستهها و تقديرات و قضايش ، شيرينترين ميوه براى سالك راه است و رضاى نسبت به حق از بهترين حالات پرارزش قلب انسانى است و فتح و گشايش دل به حال رضاست . وَفَتْحُ الْقَلْبِ فى الرِّضا عَنِ اللّهِ[72] .
[73]
در متون اسلامى آمده :
امام باقر عليهالسلام به ديدار جابر بن عبداللّه آمده ، در حالى كه جابر نزديك بر مرگ بود .
فرمود : چگونهاى ؟ عرض كرد : مرض را بهتر از سلامت ، فقر را بهتر از غنى ، موت را بهتر از حيات مىخواهم . حضرت فرمود : ما اين گونه نيستيم ، بلكه راضى به قضاى حقّيم !