اين مرد كه باغش داراى ميوه بسيار بود ، در مقام گفتگو و مفاخرت با رفيقش كه مردى مؤمن و فقير بود برآمد و گفت : من از تو به خاطر دارايى بيشتر و خدم و حشم ، محترمتر و عزيزترم .
روزى در حالى كه به نفس خود ستمكار بود و عمر را به گناه و غفلت سپرى كرده بود با كمال غرور وارد باغ شد و گفت : گمان نمىكنم اين باغ و دارايى من نابود شود !!
و نيز گمان نمىكنم روز قيامتى برپا شود ، اگر هم به سوى خدا بازگردم ، در آن جهان نيز از اين باغ منزلى بهتر خواهم يافت .
رفيق با ايمان و فقير در مقام اندرز و نصيحت او برآمد و گفت : آيا به پروردگارى كه تو را نخست از خاك ، سپس از نطفه آفريد ، آن گاه مردى كامل و آراسته ساخت ، كافر شدى ؟
زهى جهل و نادانى !
لكن پروردگار من همان خداى يكتاست و هرگز به او شرك نخواهم آورد ؛ اى رفيق !
تو چرا وقتى به باغ درآمدى نگفتى كه همه چيز به خواست خداست و جز قدرت خدا قوّهاى نيست و اگر تو مرا به خاطر مال و فرزندت از خود كمتر دانى به خود مغرور مباش كه ارزش انسان بر انسان به مال و منال و فرزند نيست .
اميد است خداوند مهربان در دنيا و آخرت ، بهتر از باغ تو به من عطا كند و بر بوستان تو مرد كافركيش آتشى از آسمان فرستد كه با خاك يكسان شود و يكسره نابود گردد ، يا صبحگاهى جوى آبش به زمين فرو رود به طورى كه ديگر نتوانى آب به دست آرى و باغت خشك شود ؛ يا آن كه ثمره و ميوههايش نابود گردد ، تا صبح دمى از شدّت حزن و اندوه برآنچه در باغ كردى دست بر دست زنى و ببينى كه بنا و اشجارش همه از بين رفته ، آن گاه بر كفرت پشيمان گردى و بگويى : اى كاش من به خداى خود مشرك نمىشدم و به خودپرستى و غرور دچار نمىگشتم .
تمام آن بلاهايى كه مؤمن فقير پيشبينى مىكرد به سر آن بدبخت درآمد و ابداً جز خدا هيچكس نباشد كه آن گنهكار كافر را از قهر و خشم خدا يارى و حمايت كند كه خدا هم دشمن كافران است نه يار آنها .
در آن روز و آنجا ولايت و حكمفرمايى خاصّ خداست كه به حق فرمان دهد و بهترين ثواب آخرت و عاقبت نيكو را هم او به هركه خواهد عطا نمايد .
اى رسول ما ! براى امّت ، چنين زندگانى تمام دنيا را مثل بزن كه ما آب بارانى از آسمان نازل كرديم و به آن آب درختان و نباتات گوناگون زمين ، درهم پيچيده و خرّم برويد ، سپس صبحگاهى همه درهم شكسته و خشك شود و به دست بادهاى حوادث زير و زبر گردد و خدا بر همه چيز اقتدار كامل دارد[116] .
گفتهاند : عيسى مردى را ديد . به او گفت : كارت چيست ؟ گفت : عبادت . عيسى پرسيد : چه كسى تو را اداره مىكند ؟ گفت : برادرم . فرمود : برادرت از تو عابدتر است[117] .