ترجمه منظوم نهج البلاغه

حمید قاضی خاکیاسری

نسخه متنی -صفحه : 135/ 104
نمايش فراداده

حكمت 363


  • نمى باشد ارجى، ز اسلام پاك نميباشد عزى، گهر پايه تر نباشد حصار و دژو سنگرى شفيعى رهاننده تر در جهان نباشد مقامى، گرانمايه تر و مالى، پى فاقه و درد و رنج امانتر، ز ارضاى بر توشه اى هر آنكس بر آنچه كه بر او رسيد بپيوسته، بر مهد آسودگى بدنيا و در ملك و شهر وجود كه ميل بدنيا و دهر فنا كليد بلازاترين درد و رنج جهان مركب وحشى آه و درد پلشتى و رشك و فساد و غرور بشر را در افتادن منجلاب تبهكارى و شر و كردار بد تمام بديها و هر چه فساد كند، روى هم، خرمن و ريس و دام كشد آدمى را بسوى كنام

  • گراميتر و روشن و تابناك ز تقواى شايسته پرمايه تر نكوتر ز پرهيز و روشنگرى نباشد چو توبه، بجهر و نهان ز گنج قناعت، قوى پايه تر نباشد دژى، در سراى سپنج كه شد عايد و گر بود خوشه اى قناعت نمايد برزق حصيد امان گشته، از رنج و فرسودگى بگلزار آسايش آمد فرود شبستان اندوه و آه و بلا غم است و پريشى و ضرب و شكنج فقان است و بنيان كن جان مرد شره بارگى و گناه و فجور صلا مى زنند و به ويل غذاب پلشتى و پندار و گفتار دد بكون است و زشتى و فسق و عناد كشد آدمى را بسوى كنام كشد آدمى را بسوى كنام

حكمت 364


  • هلا... جا براى مرد روشن روان پى دين و دنيا، بود بر چهار نخست: مرد دانا كه با دانشش دوم: جاهليكه در او، ننگ و عار از اينكه بياموزد و رستگار شود از ندانى و شر و ضرار

  • شريف و در اسلام و حق پر توان كس و بر دل و دوششان استوار كند كار بايسته با بينشش نباشد بتعليم و در جهد كار شود از ندانى و شر و ضرار شود از ندانى و شر و ضرار