ترجمه منظوم نهج البلاغه

حمید قاضی خاکیاسری

نسخه متنی -صفحه : 135/ 105
نمايش فراداده


  • سوم: بى نيازى و داراى مال كه در بخشش، بخل و زفتى، بكار چهارم: تهيدست و بيچيز و مال كه او، آخرت را، بدنياى خست ببازار مكاره و در فروش پس آنگه، كه دانشور از علم خويش و دانا از آنچه كه داننده است نگيرد بكار و نيارد عمل هر آينه نادان ز آموزشش شود نااميد و در امواج ننگ بوقتى كه دارا و مرد غنى تهى دست درمانده و بينوا سراپرده ى آخرت را، برنج هلا جابر اى پير نيكو خصال هر آنكس كه بر او، بدنيا و دهر شود بارش نعمت كردگار طلب كردن و خواهش مردمان باو، ميشود، بيش و از حد زياد پس آنكس، كه بهر سپاس خدا از آنها، بر آنچه، كه فرض و ضرور نمايد بجان و وجودش قيام تماميشان را كند جاودان و آنكس كه در راه پروردگار ضرور است و بر پا، نخيزد بدهر تماميشان را، بمحو و فنا كشد از پى و سقف و سطح بنا

  • غنى توانمند و اهل كمال نورزد براى فقير و ندار فقير و ندار و پريشيده حال پى كسب دينار و اميان پست نسازد عوض، با كنام وحوش چراغى نيفروزد از دين و كيش بلوح دلش، ثبت و خواننده است كند بر گلستان دانش خلل فراگيرى علم و افروزشش خورد غوطه و جام فكرش، بسنگ ز خيرش كند بخل و گردد، دنى پريشان و آشفته و مبتلا فروشد بدنيا و دير سپنج جوانمرد و بينادل و با كمال اقاليم گيتى و در بر و بحر فراوان و مشهور در روزگار همانند باران و سيل دمان در استان و شهر و ديار و بلاد بشكرانه ى ذات پاك هدا بدين است و بر حق و درياى نور دهد با زبان شرافت پيام خودش را جوانمرد و از عابدان در آنها، به آنچه، كه در روزگار نمايد بآزش گلوگير و نحر كشد از پى و سقف و سطح بنا كشد از پى و سقف و سطح بنا

حكمت 365


  • هلا.... مومنين سراى جهان هر آنكس كه بيند ستمكارگان عيان ضرب و شتم و جنايت كنند و اين مردمانرا بفسق و گناه گر آنرا بدل، منكر و رد كند رهائى بجست ببحر حيات هر آنكس كه آنرا بلفظ و زبان هر آينه پاداش و اجر و جزا و پاداشش از آنكسيكه بدل فزونست و بيحد و شايسته تر ولى، هر كسيكه بشمشير و تيغ شود منكر و رد و انكار آن كه تا دين و توحيد پروردگار بلند و گران ارج و در اهتزاز و شرك و فساد ستمكارگان زبون گردد و در حضيض و فنا بود او، كسيكه براه نجات و بر راه خير و درست و شرف يقين، در دلش، اختر روشن است اميد روانش، بحق گلشن است

  • شريفان نيكو نهاد و مهان بزير لواى جهانخوارگان ز خونخوار و ظالم حمايت كنند بخوانند و بر جرم و كار تباه تبرى ز شيطان و از دد كند نشسته بكشتى و ناو نجات كند رد و انكار و نفى و خزان گرفت و فزاينده مزد و سزا ز خود كرده رد و ز جانش بهل بيان كرده اش نيك و بايسته تر بسعى و تلاش و جهاد بليغ كند دفع انديشه و كار آن شود پرچم عالم و روزگار درآيد بوالائى و فخر و ناز تباهى و جرم جهانخوارگان شود واژگون و خرابه بنا رسيده ز توفان و بحر حيات نموده قيام و به نيكى هدف اميد روانش، بحق گلشن است اميد روانش، بحق گلشن است

حكمت 366


  • از ايشان، كسى با زبان و بيان هر آنچه كه زشت و بد و ناپسند كند نفى و انكار و مردود و رد پس او، خصلت نيك و شايسته را نموده تمام و بپايان رساند و ز ايشان، كسى، با زبان و بدل وليكن نه با دست و سعى و قيام كه او برد و خصلت، زده دست و چنگ از ايشان، كسى، با دلش، نفى ورد وليكن نه با دست و جهد و جهاد كه او، بر دو خصلت، خدنگ زيان كه آن هر دوان، در سه خصلت، بزرگ به يك خصلت او، در عمل، دست و چنگ و ز ايشان، كسى، در زمين و زمان كه زشت است و بيداد و ظلم و ستم بدست و زبان و دلش، در جهان پس او، مرده ى زندگان زمان تمامى اعمال نيك و جهاد براه خداوند و ايثار جان بنزد گهر امر معروف حق و نهى ز كردار مردود و زشت نباشد مگر مثل آب دهن بدرياى پهناور و گود و ژرف همانا كه امر بنيكى و خير نمى سازد عمر كسى را، قليل اجل را نسازد هماورد، و درد و روزى كس را، كم و بى بها و از بهترينهاى اين، در جهان بنزد امير ستمگر بيان شود تا ستمكش رهد از زيان

  • بدست و دل و در نهان و عيان بدين است و آسيب و رنج و گزند بداند پلشت و ز كردار دد سرشت نهادى و بايسته را باوج كمال شرافت كشاند كند رد و مردود و بد را بهل كه بل، با بيان، كلام و پيام يكى را تبه كرده و تيره رنگ نمايد، هر آنچه كه زشت است و بد زبان خود و طبع و خوى و نهاد پر اندو تبه كرد و برده شيان بسى ارجمندند و صولت سترگ زده، تانيافتد، بگرداب ننگ بكار پلشت و كثيف و دمان تباهى و فسق و غبار الم نمى سازد انكار و رد و نهان پليد است و بر جهل و ظلمت، دمان بسعى و تلاش و وجود و نهاد به اخلاص و تسليم روح و روان بيان كردن حكم شرع و احق عملكرد ديو و دد و بدسرشت و تف كردنش بى بلا و محن خروشان و پررعد و باران و برف و نهى ز منكر، در اين كهنه دير دچار زوال و ز دنيا، گسيل نگردد پريشانگر جان مرد نگرداند و صاحبش را رها كلامى بود كه بحق، از دهان شود تا ستمكش رهد از زيان شود تا ستمكش رهد از زيان