ترجمه منظوم نهج البلاغه

حمید قاضی خاکیاسری

نسخه متنی -صفحه : 135/ 118
نمايش فراداده

حكمت 409


  • بگوينده اى كه حضور على ز درگاه حق، بخشش و مغفرت بفرمودش حضرت كه آن مادرت تو، آيا، بجان و دلت، آگهى كه جوئيدن مغفرت از خدا همانا كه آمرزش و مغفرت مقام گروهى ابر پايگان كه آن نام والا و بس ارجمند كه داراى شش معنى و شرط كار نخستش، پشيمانى از گناه بجان و دل است و بتصميم و عزم دوم: قصد بر ترك عودش بدل سوم: آنكه حق كسان را ادا كه تا ذات حق را بروز قيام بپاكى و نيكى كه بر تو زيان چهارم: كنى قصد و عزم و يقين هر آنچه كه آن، بر تو فرض و ضرور كه آن را، نكردى ادا، و ز دست تو حق همان را بجا آورى بود پنجمش، آنكه همت عيان ز لحمى كه بر پيكر تو، حرام باندوه و درد و غم و آه و رنج كه پوست تنت، بر سر استخوان و ما بينشان لحم تازه بتن ششم: آنكه در دوره ى زندگى غم طاعت و بندگى را بتن چنانكه بدنيا و در مردمان تو شيرينى معصيت را، بآن پس آنگه، طلب ميكنى مغفرت وز آمرزش و گلشن آخرت

  • وصى رسول و خدا را ولى طلب كرد و آمرزش و آخرت نشيند بمرگ تو و در برت حكيمى و داننده ى درگهى چه باشد؟ بمعنى و لفظ و ندا طلب كردن بخشش و آخرت شريف است و شان قدر مايگان گرام است و در فرو شوكت، بلند بحق است و سرمايه و اعتبار پلشتى بگذشته و اشتباه بپاكى و تعميد و تغسيل حزم كه بهر هميشه نمائى بهل نمائى و خود را ز دينت، رها ملاقات شايان كنى و سلام نباشد گناهى و رنج و شيان كه در كاروان سراى زمين بره بود و پروانه اى در عبور بدادى و گشتى دچار شكست بجان و دل و ديده ات پرورى گمارى و بندى كمر در ميان بروئيد و بستت، بزنجير و دام گذارى و در زير بار و شكنج بچسبد، شود زرد و رنجه، رخان برويد، جدا و رها، از فتن ميادين چوگان تازندگى چشانى و غرقه كنى در محن بجام نشاط و سرور زمان چشانيدى و شهد نوش امان وز آمرزش و گلشن آخرت وز آمرزش و گلشن آخرت