ترجمه منظوم نهج البلاغه

حمید قاضی خاکیاسری

نسخه متنی -صفحه : 135/ 125
نمايش فراداده

حكمت 431


  • تمامى زهد و كمال و شرف بود در دو قول اصيل و كلام خداوند قهار و سبحان پاك كه هرگز، بر آنچه كه از دستتان ز گندابه ى درد و آه سپنج بر آنچه شما را ببخشيد و داد در امواج درياى شادى غريق كسيكه ببگذشته، افسوس و غم به آينده خندان و مسرور و شاد پس او، زهد شايسته را، بهر خويش رسيده به آن و بجستش بدل نموده غم و درد خود را بهل

  • بخلق جهان و جميع حرف ز قرآن حق و اصول گرام بفرموده بر مردم گوى خاك بدر رفت و دلخون و جان، خستتان منوشيد و زهر آبه ى جام رنج ببنمودتان شهسوار مراد مگرديد و از سركشان فريق نخورد و نشد غرقه ى در الم نگشت و نشد سركش در بلاد زد و سمت و راهش كشيده، بپيش نموده غم و درد خود را بهل نموده غم و درد خود را بهل

حكمت 432


  • ولايات و فرماندهى، بر كسان ميادين مردان دهر و قرون پى امتحان است و نشر فنون

  • بيانات و جولان دهى، با لسان پى امتحان است و نشر فنون پى امتحان است و نشر فنون

حكمت 433


  • چه بى حد نمايد زوال و تباه تن آسائى و خواب و تن پرورى بتدبير شايان و تصميم روز شررزاتر از آتش هيمه سوز

  • برافكنده و محو و نابود جاه فراموشى و نسى و غفلت گرى شررزاتر از آتش هيمه سوز شررزاتر از آتش هيمه سوز

حكمت 434


  • ديارى و شهرى ز شهر دگر سزاوار و شايان و شايسته تر هر آينه از بهترين بلاد بود آن ديارى كه آنت بدوش بگيرد در آغوش و بخشد نقوش

  • نباشد برايت بديد و نگر مكانى و ماواى بايسته تر خوشايند و گلزار امن و مراد بگيرد در آغوش و بخشد نقوش بگيرد در آغوش و بخشد نقوش