ترجمه منظوم نهج البلاغه

حمید قاضی خاکیاسری

نسخه متنی -صفحه : 135/ 133
نمايش فراداده

حكمت 460


  • هر آينه از روزگاران سخت كه بسيار بيحد گزنده بخلق بيايد بر اين امت و مردمان كه در آن، توانگر، به آنچه بدهر گزد، مردمان را و ظلم و ستم كه بر اين، نگرديده، مامور كار خداوند سبحان، چنين گفت و حكم كه فضل خدا را در همبستگى ميان خود و مردم و مومنان بنسيان مپيچيد و از فكر و ياد در آن روزگاران و دور زمان بپا گشته و قد و گردن كشند نكوكاره ها زار و خوار و پريش در آن، با فقيران و درماندگان ببازار دنيا، خريد و فروش رسول خداوندگار و دود همانا كه از هر خريد و فروش بدرماندگان را، بفرموده نهى بفرمان شايسته و امر وحى

  • برانداز آسايش و كاخ بخت بمقت است و قتال و تيرى بحلق خروشان تر از رعد و سيل دمان بدستش بود در نهان و بجهر كند بى محابا و بارد الم وليكن، عمل مى كند نابكار نموده بهر عاقل و صم و بكم پى استوارى وابستگى جماعات مردان و فوج زنان زدوده مسازيد و تاراج باد شريران و قتالگان دمان كسان را، بشستم و ستم، مى كشند شوند و گرفتار و در زخم و ريش تهيدست و خيل فروماندگان نمايند و برندشان، جيب و گوش كه بر او و آلش، فرستم، درود زدن، ضربه و لطمه بر جيب و گوش بفرمان شايسته و امر وحى بفرمان شايسته و امر وحى

حكمت 461


  • دو كس، در من، از جان، تباه و هلاك نخست: ياوريكه زياده روى دوم: مفترى كه ببندد دروغ كلام كج و معوج و بى فروغ

  • شوند و گرفتار بند و مغاك نمايد غلو و گشاده روى كلام كج و معوج و بى فروغ كلام كج و معوج و بى فروغ

حكمت 462


  • ز مولا شد از عدل و توحيد و داد كه معناى شايان توحيد ذات كه او را نيارى در آفاق وهم و عدل، آن بود كه، ورا، متهم نسازى پى خلق دهر و امم

  • سئوال و چنين گفت و پاسخ بداد بود آنكه هرگز ببحر حيات نگيرى برايش هماورد و سهم نسازى پى خلق دهر و امم نسازى پى خلق دهر و امم

حكمت 464


  • الهى، تو، ما را، بده آب پاك به انبوه ابرى كه فرمانبرند نه با سركشان پر از رعد و برق بتك تاز جولانگه ى غرب و شرق

  • رهان از دماى روان كاه خاك به زايش، مطيع و اطاعت گرند بتك تاز جولانگه ى غرب و شرق بتك تاز جولانگه ى غرب و شرق