ترجمه منظوم نهج البلاغه

حمید قاضی خاکیاسری

نسخه متنی -صفحه : 135/ 35
نمايش فراداده

براى كسى كه از آن زاد راه

كند بار و آذين خرگاه و جاه

  • نهد از پى گلشن آخرت سراپرده ى وعظ و اندرز و پند براى كسى كه از آن، وعظ و پند مكان پرستيدن و بندگيست بياران ذات خداوندگار محل نماز است و ذكر و ثنا پى خيل افرشتگان خدا مكان فرود پيام خداست محل خريد و فروش است و كسب پى اولياى خداى جهان كه در آن، گل رحمتش را، بكف كه سود گرانمايه ى آن بهشت پس آن سرزنش گر، چه فردوكس است كه دهر و جهان را نكوهش كند بحالى كه بر دوريش، با خبر ببار فراق و جدائى خويش خود و مردمش را، بمحو و فنا هر آينه از بهر اين مردمان باندوه و رنج گرفتاريش گرفتارى آخرت را نشان تماميشان را بشادى خويش بشاديشان، واجد آرزو سپيده دمش را رساند بشب شب تيره اش را كند بامداد بترغيب و تحكيم خواهندگى هراسيدن و ترس از معصيت هر آينه در بامداد قيام گروهى تبهكار و از مردمان گروهى دگر، با دل و جان خويش كه دنيايشان، كرده يادآورى و آنان هم آن را، بياورده ياد بر آنان، خبر داد و باور، بدل بر آنان، بيفشانده اندرز و پند پذيرا شدند و رها از گزند

  • ز آمرزش و بنشن مغفرت گلستان عشق است و باغ پرند بگيرد ز بند و كمند و گزند فروزندگى و درخشندگيست شريفان پاكيزه و رستگار درود و نياز و سپاس و دعا عبادتگران عزيز هدا سراپرده ى وحى و امر هداست مكان شماريدن و جاى حسب عزيزان و والاتبار و مهان بياورده اند و نموده هدف جنان بود و اقصار زرينه خشت كه نادان و گمراه و خار و خس است پلشتى آن را پژوهش كند نمود و نشان داده اش بر بشر ندا داد و، با رهنمائى خويش خبر داد و بر رعد و برق بلا در ادوار تاريخ و گشت زمان زبونى و درد و غم و خواريش بداد و نمودش هلاهل نشان سرور و نشاط نهادى خويش نمود و هواخواه و در گفتگو پى راحت و خواب و رفع تعب پى سختى و درد و اندوه و، ياد در ايمان آئين و پويندگى درو كردن صحت و عافيت پگاه پشيمانى خيل و عام نكوهش كنندش بخشم دمان ستايش كنندش ز اندازه بيش بكردار و گفتارشان داورى عملكرده اندش بشهر و بلاد نمودند و ناآگهى را بهل پذيرا شدند و رها از گزند پذيرا شدند و رها از گزند

حكمت 127


  • خدا را، سروشى، در اين كائنات كه هر روز و در عصر و شام و پگاه مهيا و آماده ى مرگ و مير بزائيد از بهر آماج مرگ فراهم كنيد و بدست فنا بسازيد از بهر ويران شدن بنابوديش، مات و حيران شدن

  • بكون و مكانست و در ممكنات ندا مى كند بر سپيد و سياه شويد و بچنگال حرمان اسير خزان گشتن و ريزش شاخ و برگ سپاريد و ويرانه گردد بنا بنابوديش، مات و حيران شدن بنابوديش، مات و حيران شدن