ترجمه منظوم نهج البلاغه

حمید قاضی خاکیاسری

نسخه متنی -صفحه : 135/ 63
نمايش فراداده

حكمت 219


  • كسيكه براى سراى فنا بتقدير و امر خدا خشمناك كسيكه بر او رنج و اندوه و غم كند شكوه و در زمانه گله ز پروردگارش شكايت، بدل كسيكه رود نزد ثروتمدار بانگيزه ثروت و مال و جاه كند از براى وى افتادگى همانا... دو ثلث زايمان او هر آنكس كه قرآن تلاوت كند پس از مرگ خود اندر آتش رود بود از كسانيكه با جان و دل به آيات پروردگار جهان كسيكه دلش، واله و مبتلا ز دنيا شود، عاشق بر سه چيز غم و درد و رنجى كه از او، جدا و حرصى كه وى را نسازد رها اميدى كه هرگز به سرچشمه اش نخواهد رسيد و دم خيمه اش

  • شود رنجه و در شكنج و بلا شد و بر عدم واله و سينه چاك همى بارد و رعد و برق الم قضا و قدر را رها و يله بجان كرد و پاداش خود را، بهل براى نيازى و يا كسب كار مقام و كمربند و زرين كلاه در ايثار جان و تن آمادگى ز كف رفت و شد در زيانش فرو ز آيات پاكش قرائت كند جليس دد و ديو شيطان شود بدهر و سراپرده ى آب و گل تمسخر كند با زبان و دهان شود بر سراى فنا و بلا كه هر سه بلايند و شر و ستيز نگردد بدنيا و در ما سوا شود عمر و جان و تنش، بى بها نخواهد رسيد و دم خيمه اش نخواهد رسيد و دم خيمه اش

حكمت 220


  • توان، با قناعت، به اوج شرف و با خوى خوش، سرفرازى نمود بپا، پرچم بى نيازى نمود

  • رسيد و بسر چشمه سار هدف بپا، پرچم بى نيازى نمود بپا، پرچم بى نيازى نمود

حكمت 221


  • ز فرمايش ذات پروردگار نكو زندگانى و عزت دهيم بپرسيده اند و على در جواب كه آن زندگانى نيكو و پاك قناعت بدهر است و در گوى خاك

  • كه بر بنده ى پاك و پرهيزگار بفرق سرش تاج رفعت نهيم بفرمودشان راه حق و صواب قناعت بدهر است و در گوى خاك قناعت بدهر است و در گوى خاك

حكمت 222


  • بهمراه آنكس كه در روزيش زلال روانبخش رزق و اميد هماهنگى و كار و شركت كنيد ازيرا كه همتا و انبازيش غنا را سزاوار و شايسته تر كند بهره را بيش و بايسته تر

  • سر آمد ببخت است و پيروزيش بر او بارد و فخر و نور نويد بتن دلق و ديباى شوكت كنيد هماوردى در سرافرازيش كند بهره را بيش و بايسته تر كند بهره را بيش و بايسته تر