ترجمه منظوم نهج البلاغه

حمید قاضی خاکیاسری

نسخه متنی -صفحه : 135/ 73
نمايش فراداده

حكمت 254


  • چنين گفته اند و روايت شده كه حارث به نزد جناب امام كه آيا؟ تو... بر من، گمان مى برى كه ياران و اصحاب و خيل جمل به گمراهى و در ضلالت، غريق به پاسخ على رهبر كائنات كه حارث، تو بر زير پايت نگاه ببالاى انديشه ى خود، نظر پس حيران و سرگشته ى ماندى بكار تو، حق را، شناسا، نگشتى بدهر بباطل، نگشتى، بجان، آشنا كه تا... پيروش را، شناسى، بدل و حارث، بعرض جناب امام بهمراه ابن عمر در حجاز كناره گرفتيم و بر گوشه اى على... رهبر عالم و مومنين به حق، سعد و پور عمر، ياورى و بيهوده و ياوه را هم رها نكردند و بى ارزش و بى بها

  • نوشتند و ثبت و حكايت شده رسيد و سخن گفت و نشر كلام كه دارم خيال بد و مفترى به پندار و گفتار و سعى و عمل بجان بوده اند و وبال فريق بفرمودش از رمز و سر حيات نمودى بروز و مساء و پگاه نكردى و گشتى از آن، برحذر گرفتار و زار و پريش و فگار كه تا اهل آن را شناسى بجهر نكردى بتوفان بحرش شنا كنى دور و از خودنمائى بهل رسانيد و گفتار كه من، بر مدام و سعد بن مالك، بدهر مجاز رويم و پى كارى و توشه اى بپاسخ، بيان كرد و گفتش چنين نكردند و بر هستيش داورى نكردند و بى ارزش و بى بها نكردند و بى ارزش و بى بها

حكمت 255


  • هر آينه هم صحبت پادشاه بود مثل آنكس كه بر پشت شير به جا و مقامش، بسى، آرزو وليكن خودش، شخص داناتر است بر آن منزلت، مرد بيناتر است

  • بدربار و در مكنت و فروجاه سوار است و پيك نذير و بشير نمايند و از رتبه اش گفتگو بر آن منزلت، مرد بيناتر است بر آن منزلت، مرد بيناتر است

حكمت 256


  • به اولاد وارسته ى ديگران كه تا پاس اولادتان را عيان بدارندشان از ضرار و زيان

  • به نيكى درآئيد و ياريگران بدارندشان از ضرار و زيان بدارندشان از ضرار و زيان

حكمت 257


  • هر آينه گفتار دانشوران اگر حق بود، عين نوش و دواست و گر نادرست باشد و زهر دل غم و درد و رنج است و خوناب سل

  • حكيمان در مغرب و خاوران عملكردنش، بهر مردم، رواست غم و درد و رنج است و خوناب سل غم و درد و رنج است و خوناب سل

حكمت 258


  • يكى... از على، سرور كائنات بايمان حق، سازدش آشنا بفرمودش حضرت چو فردا شود دگر روز و مجلس مهيا شود

  • طلب كرد و خواهان شدش در حيات نمايد در امواج بحرش شنا دگر روز و مجلس مهيا شود دگر روز و مجلس مهيا شود