ترجمه منظوم نهج البلاغه

حمید قاضی خاکیاسری

نسخه متنی -صفحه : 135/ 84
نمايش فراداده

حكمت 292


  • شد از رهبر مومنين جهان كه در روز محشر، چگونه خدا ز مخلوق و فوج كثير و فريق بفرمودشان در جواب سئوال همانگونه ايكه بر اين مردمان دهد روزى و توشه ى زندگى بپرسش شدندش چگونه حساب كه او را نبينند و ذاتش نهان بفرمودشان، با بيان بليغ همانگونه ايكه بر اين فوج خلق كه او را نبينند و ديدار ذات ميسر نگردد ببحر حيات

  • سئوالى كه گويد ز راز نهان در آن گيرودار و خروش و ندا نمايد حساب و شمار دقيق بحكمت بيان و در اوج كمال با فزونى خيلشان، در زمان بكارند و سرگرم سازندگى نمايد از آنان و ختم كتاب بعام است و خاص و كهان و مهان شد امرش، در آفاق حكمت، ستيغ دهد روزى و هستى و بود و دلق ميسر نگردد ببحر حيات ميسر نگردد ببحر حيات

حكمت 293


  • رسول تو از عقل و فكرت، بيان ولى نامه ى تو بلحن بليغ كه از جانب تو بصنع و هنر سخن گويد و پا شد علم و هنر

  • نمايد چسان بودنت را، عيان رساتر ز پيك است و بران چو تيغ سخن گويد و پا شد علم و هنر سخن گويد و پا شد علم و هنر

حكمت 294


  • گرفتار دردى، كه رنج و بلا نباشد بذكر و دعا، در نياز كه از تندرستى خود در امان نباشد ز درد و بلاى زمان

  • گرفتش در آغوش و شد مبتلا فزون تر از آنكس، بدهر مجاز نباشد ز درد و بلاى زمان نباشد ز درد و بلاى زمان

حكمت 295


  • گروه بنى آدم و مردمان كسى را پى الفت مادرش نسازندش آلوده ى سرزنش

  • پسرهاى دهرند و دور زمان نسازندش آلوده ى سرزنش نسازندش آلوده ى سرزنش

حكمت 296


  • كسيكه نداراست و بيچيز و مال فرستاده ى ذات پروردگار پس آنكس كه او را ز كار و كمك خدا را شده مانع و در ستيز كسيكه باو، چيزى و نقد و مال نثار جلال خداوند پاك نموده بگردونه ى مهد خاك

  • پريشان و در بند فقر و ملال بدهر است و گردونه ى روزگار شود مانع و سد نان و نمك و ز اجراى فرمان حق، در گريز ببخشايد و تا رهد از وبال نموده بگردونه ى مهد خاك نموده بگردونه ى مهد خاك