ترجمه منظوم نهج البلاغه
حمید قاضی خاکیاسری
نسخه متنی -صفحه : 135/ 96
نمايش فراداده
يكى لحظه از گوشه و كنج چشم
ورا مى رساند زيان و ضرر
و يك جمله زار و دگرگونه اش
نمايد پريشان و وارونه اش
نگاه تب آلوده با غيظ و خشم
شود از بيان سخن بر حذر
نمايد پريشان و وارونه اش
نمايد پريشان و وارونه اش
حكمت 336
هلا... بندگان خداوندگار
بسا آدمى كه، فراوان، اميد
بچيزى كه بر آن بدنيا و دهر
كند خانه اى را بزحمت بنا
كند خرمن ثروت و نقد و مال
كه آن را بزودى نمايد رها
و شايد كه آن را بجرم و گناه
و از حق شده مانع و همچو ديو
و از راه جرم و فساد و حرام
بانگيزه اش زير بار گناه
پس او با وبال و روال پلشت
بدرگاه پروردگارش پريش
بدنيا و در آخرت زير بار
زيانش، زيانى بود آشكار
خودش در كف نار دوزخ، شكار
بترسيد از ذات پروردگار
بدل دارد و آرزوى نويد
نپيوندد هرگز، بخشكى و بحر
نگشته مقيمش، بگردد فنا
شود صاحب ملك و جاه و جلال
شود از برايش بدون بها
فراهم نمود و بفرقش كلاه
كشيده بمظلوم و بيكس غريو
رسيده به آن و كشيدش بدام
فرورفت و در گلخن اشتباه
ببار گرانش، كند بازگشت
همى آيد و سرفكنده بپيش
زيان كار پست است و در ننگ و عار
خودش در كف نار دوزخ، شكار
خودش در كف نار دوزخ، شكار
حكمت 337
حكمت 338
گهر آبرويت، بهم بسته است
سئوالش، چكاند بروى زمين
نگر تا كه آنرا، بنزد چه كس
فروريزى و ميشوى خار و خس
بجام شرف، منجمد گشته است
كند چهره ات را ملول و غمين
فروريزى و ميشوى خار و خس
فروريزى و ميشوى خار و خس
حكمت 339
ستايش، از آنچه كه شايسته است
فزونش، پلشت و تملق گرى است
و كمتر از آنچه كه بايسته است
بود ناتوانى و رشك و حسد
كه پژواك وزرش بحاسد رسد
خوش آيند و بايا و بايسته است
بفخر و شرف آتش و اخگرى است
سزاوار مردان وارسته است
كه پژواك وزرش بحاسد رسد
كه پژواك وزرش بحاسد رسد