ترجمه منظوم نهج البلاغه
حمید قاضی خاکیاسری
نسخه متنی -صفحه : 135/ 97
نمايش فراداده
حكمت 340
حكمت 341
هر آنكس كه در زشتى و نقص خويش
باستد ز بدگوئى ديگرى
هر آنكس كه بر رزق پروردگار
به آنچه كه رفتش، ز خرجين و دست
هر آنكس كه تيغ ستم، بركشد
بدان تيغ برنده كشته شود
هر آنكس كه در منجلاب امور
شود محو و نابود و خوار و هلاك
هر آنكس كه خود را بگرداب رنج
شود غرق و در منجلابش فرو
هر آنكس كه اندر مكانهاى بد
هر آينه مردم، بر او، بدگمان
هر آنكس كه گويد گزافه سخن
هر آنكس خطاى فراوان كند
حيايش، خزان گردد و كم شود
هر آنكس كه شرم و حيايش قليل
پى و رتبه و ارج زهدش، پشيز
هر آنكس كه پرهيز او، ناتوان
دلش مى رد و مدفن خاك گور
كسيكه دلش مى رد و غول مرگ
شود داخل آتش و در عذاب
هر آنكس كه در زشتى مردمان
نگشتش پسند، و براه و روال
همانا كه او، خود، همان احمق است
قناعت، بود ثروتى در جهان
هر آنكس كه مرگ و اجل را، زياد
ز دنيا، باندك، شود، شادمان
هر آنكس بداند كه گفتار او
كلامش شود اندك و بس قليل
مگر بهر آنچه كه او، عزم پاك
اهميتش ميدهد در روال
كه بر آن ببخشد فروغ كمال
نظر افكند بر بد شخص خويش
بيان كردن عيب و رسواگرى
رضا باشد و بر مرادش سوار
نگردد غمين و قرين شكست
كه تا مردمانرا، بخشمش، كشد
بخشم و تنورش، برشته شود
كشد رنج و كوشد بشلاق زور
بسان غبارى بچاه و مغاك
كند پرت و افتد بدام شكنج
نگردد بوجد و خوشى، روبرو
شود داخل و همره ى ديو و دد
شوند و نبخشندش امن و امان
فراوان كند اشتباه و فتن
بجان و دلش، تار شبهه تند
گرفتار، در پنجه ى غم شود
شود خوار و در حفظ حرمت عليل
همى گردد و اندك و خرد و ريز
شود اندك و خرد و خسته روان
شود بى محابا و از حق بدور
فرو ريزدش ميوه و شاخ و برگ
نصيبش شود ويل و سرب مذاب
نظر كرده و بدكارى ديگران
براى خودش خواهد و جاه و مال
هواخواه بدكارى و ناحق است
كه هرگز نگردد فنا و نهان
كند ياد و آغوش آنرا، مراد
كند زندگى، در نشاط و امان
بحق است و بر طبق كردار او
حكيمانه و پر فروغ و دليل
گرفت و بدنيا و در مهد خاك
كه بر آن ببخشد فروغ كمال
كه بر آن ببخشد فروغ كمال
حكمت 342
ستمكار اين مردمانرا، سه قسم
نخست با گناه و پلشتى ستم
بر آنكس، كز او، افضل و برتر است
دوم، با توانائى و چيرگى
بشخصى كه بر او، بود، زير دست
سوم، بر گروه ستمكارگان
كمك مى نمايد بمال و توان
نشانست و هر سه برانداز اسم
كند در زمين و گروه امم
جهاندار قهار و جان پرور است
ستم مى كند بالج و خيرگى
دچار پريشى و درد و شكست
كمك مى نمايد بمال و توان
كمك مى نمايد بمال و توان
حكمت 343
در اوج تناهى اندوه و رنج
فراخى و گلبانگ آسايشى است
پى تنگى حلقه هاى بلا
بود ساحل امن و آسودگى
رهايى از رنج و فرسودگى
غم و بحر مواج درد و شكنج
رهائى و پايان فرسايشى است
كه گاهى بشر را كند مبتلا
رهايى از رنج و فرسودگى
رهايى از رنج و فرسودگى