ترجمه منظوم نهج البلاغه

حمید قاضی خاکیاسری

نسخه متنی -صفحه : 135/ 99
نمايش فراداده

حكمت 348


  • بحضرت، بگفتند و از او سئوال اگر روى مردى، در خانه اش و او را بدون نگهبان رها بر او توشه و روزيش از كجا بپاسخ بفرمودشان، زان محل كه مى آيد از بهر صيدش اجل

  • نمودند از روزى و كسب مال شود بسته و حبس كاشانه اش نمايند و بى ارزش و بى بها رسد در شب و روز و آيد بجا كه مى آيد از بهر صيدش اجل كه مى آيد از بهر صيدش اجل

حكمت 349


  • بخيل گروهى جناب امام براى كسيكه بدستان مرگ بجان تسليت گفت و بر صبرشان كه اين امر و فرمان نامنتها و اين يارتان كوچ و سير و سفر پس اينك تصور كنيد و گمان بسوى يكى از سفرهاى خويش كه سوى شما رجعت و بازگشت و گر در بر و سويتان برنگشت بسوى سراپرده اش مى رويد باو ملحق و همنوا مى شويد

  • كه بادا نثارش درود و سلام خزان گشته بود و پريشيده برگ سفارش نمود و در آن امرشان نه آغاز كار است و نه انتها همى كرد و مى شد ز راه و مفر كه در مقطع برهه ى اين زمان روان گشته و پا نهاده بپيش كند از ميان پرده ى سير و گشت شمايان از اين وادى و ملك و دشت باو ملحق و همنوا مى شويد باو ملحق و همنوا مى شويد

حكمت 350


  • هلا... مردمان زمين و زمان هر آينه بايد كه پروردگار ز باران بخشايش و نعمتش چنانكه ز رنج عذابش عيان همانا كه بر آن كسيكه فراخ كه در دست خود دارد و بر هدف و آن را خود از پلكان عذاب ز وحشت شده ايمن و در نشاط كسيكه شود بى بر و تنگ دست و آن را، بخود، سنجش و امتحان سزائى و مزدى كه بر آن اميد تبه كرده و ضايع و از ميان ز دود و نشا كرده خار زيان

  • بشر... اى پژوهنده ى بى امان ببيند شما را پريش و فگار بهاران آسايش و رحمتش هراسانتان بيند و در زيان شود مال و دارائى و باغ و كاخ زند تير اقبال و آرد بكف نبيند بجان و نيارد حساب به تن پرورى مى لمد در رباط تهى كيسه و عاجز و ورشكست نبيند بتالار و كاخ جهان بپاداش كار است و بر دل نويد ز دود و نشا كرده خار زيان ز دود و نشا كرده خار زيان