خطبه و خطابه از روشهاي تبليغي در طول تاريخ اسلام است و معرفي خطباي يك شهر از شهرهاي اسلامي نيازمند مجداتي است، ناچار بايد به برجستگان اكتفا كرد آن هم برجستگان مورد تاييد بزرگ مردان دين.
صعصعة بن حوحان عبدي
او از برجستهترين ياران و شاگردان حضرت علي عليهالسلام بود و همواره در همه جا در كنار حضرت علي عليهالسلام بود.
امام صادق عليهالسلام در شأن و مقام و منزلت او فرمودهاند: ما كان مع اميرالمؤمنين عليهالسلام «من يعرف حقه الا صعصعة و اصحابه و له مسجد بالكوفه معروف»29
مرحوم شهيد مطهري در پاورقي كتابش آورده است:
«وي از اكابر اصحاب اميرالمؤمنين و از خطباي معروف است او جز معدود افرادي ست كه در شب وفات حضرت امير عليهالسلام در تشييع جنازه آن حضرت شركت كرد و پس از پايان تدفين، كنار قبر حضرتش ايستاد. يك دست روي قلب متهيج و پر طپش خود گذاشت و با دست ديگر مشتي از خاك برداشت و بر سر ريخت و خطابهاي پر شور و هيجان در جمع خاندان و ياران خاص حضرت ايراد كرد».30
او از شجاعان لشكر امام و ياوران مخلص حضرتش بود.
صعصعه بحدي بليغ و فصيح بود كه گاهي حضرت علي به سخنوري او توجه خاص ميفرمود: جاحظ در كتاب البيان گويد:
از هر دليلي بالاتر بر سخنوري او اين كه علي عليهالسلام گاهي مينشست و از او ميخواست سخنوري كند.31
هنگامي كه امام علي عليهالسلام به خلافت رسيد و در مسجد مدينه بر بيعت آن حضرت اجتماع شد، صعصعه بعد از بيعت در جملاتي كوتاه و زيبا و پر ارزش گفت:
واللّه زينت الخلافه و ما زانتك رفعتها و ما رفعتك ولهي اليك احوج منك اليها
و از همه اين نكات بالاتر امام به صراحت او را خطيب خطاب فرمود:
هذا الخطيب الشّحْشَحْ: اين خطبهخوان ماهر و زيرك است.
سيد رضي گويد:
شخص، ماهر و زيرك و استاد در خطبه خواندن و تواناي در اَداي سخن رسا را گفته است، و هر تندگذر در سخن و رفتار را شحشح گويند.
ابن ابي الحديد گويد:
صعصعه را فخر و سرافرازي همين بس كه مانند علي بن ابيطالب عليهالسلام او را به مهارت، استادي و فصاحت زبان و توانايي بر سخن بستايد.32
عقيل بن ابيطالب آن جا كه معاويه از صعصعه سؤال ميكند گويد:
يا صعصعه: فعظيم، الشأن. عَضَبُ اللسان، قائد فرسان قاتِل اقران يَرتَقَ ما فَتَقَ و يَفْتَقُ ما رَتَقْ قليل النذير.33
منزلتي والا دارد. زباني دارد مثل شمشير برنده و فرمانده شيران شجاع و كشتنده شجاعان مهار كننده شكافها و شكافنده قفلهاست. او كم نظير است.
اين خطيب كمنظير، از بدو تسليم در مقابل دين اسلام تا سال شصت هجري از ولايت و دين يا زبان و شمشير دفاع كرد و در راه هدف از مولايش علي عليهالسلام جدا نشد، مگر مواقعي كه او را تبعيد و از مدينه دورش كردند و حتي در تبعيد مدافعي سر سخت براي علي عليهالسلام بود.